,

#من_پسرم

#قسمت_276

 

- خوابه انگار! از صورتش مشخصه خیلی اذیتش کردن. اتفاقی که ...
این صدای نگران مجتبی‌ست که آهی با صدای نرم و آروم‌تری قطعش می‌کنه:
- خداروشکر چیزی نشد. خیلی اذیتش کردن ولی چیزی نشد. فقط خدا‌خدا می‌کردم وقتی فهمیدن دختره بلایی سرش نیارن. این بچه به اندازه کافی اذیت شده.
- خوبه. آهی چیزی ازش پرسیدی؟ چیزی یادش می‌آد در مورد گذشته و ...
صدای آهی سخت می‌شه و محکم:
- چیزی نپرسیدم ولی اونقدری روی لمس پسرا حساسه که فکر می‌کنم متأسفانه درست باشه.
این دو‌تا دارن سر چی حرف می‌زنن؟ اگه محور حرفشون منم چرا نمی‌فهمم چی می‌گن؟
- رفتم سراغ پدرام؛ داداش بزرگه رهام!
رهام مرد کابوس‌های عذاب‌آور من!
- خبرش رسید. خیلی بد زدیش!
خشم صدای آهی کاملاً از صداش مشخصه و به گوش‌های خواب آلود من ناآشنا. آهی و خشم با هم جور در نمی‌آن مگر این‌که موقعیت خیلی حساس باشه‌.
- حقش بود مرتیکه بی‌ناموس! هر چند خودت بدتر زده بودیش. دست و پاش رو نفله کردی بعد به من می‌گی بد زدم؟
این دو تا سر چی با همدیگه حرف می‌زنن؟ آخرش از دستشون می‌زنم به کوه و بیابون! دست گرمی روی دستم می‌نشینه؛ ولی برام غریبه‌ست! با شدت پرتش می‌کنم که دستم به جسم سختی برخورد می‌کنه. صدای آخ گفتن مجتبی رو که می‌شنوم لای چشم‌هام رو باز می‌کنم. دستش رو به صورتش گرفته و داره با اخم ظریفی نگاهم می‌‌کنه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 12:12 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب