,

من_پسرم
قسمت_262

 

به خاطر حساس بودن کارگاه، اتابک جایی درستش کرده که به مخیله کسی هم خطور نکنه! از طرفی تمام مأمورهایی که اینجا مسئول تأمین امنیتن رزمی کارهای قوی هستن و حق استفاده از اسلحه گرم رو ندارن! اونقدری این پایین مهمات جمع شده که اگه یه تیر شلیک بشه و اشتباهی به جایی اصابت کنه کمترین حالتش رسیدن یه خسارت بزرگ به دستگاه‌هاست و بدتر از اون انفجار کل منطقه‌ست! این پایین به جز قطعات اسلحه، اسلحه دیگه‌ای پیدا نمی‌شه ولی اینجوری که بوش می‌آد یه خبرایی اینجا هست!
پایین برخلاف بالا که فقط یه دالان بود، قسمت‌های مختلف داره که با پارتیشن از هم جدا می‌شن. بین بعضی قسمت‌هاش هم دیواره. سرسری ولی با دقت جنب و جوش‌های اطرافم رو از نظر می‌گذرونم. یه سری لباس‌های مخصوصی پوشیدن که کاملاً محافظتشون می‌کنه، ماسک و دستکش هم دارن! وارد بعضی از قسمت‌ها می‌شن که کاملاً تحت حفاظته و نمی‌شه فهمید اون تو داره چه اتفاقی می‌افته!  توی بعضی از قسمت‌ها کاملاً حالت ایزوله رو می‌شه حس کرد، لباس‌هاشون هم شبیه لباس‌های پرستارهاست!
با صدای آرمین حواسم رو کامل بهش می‌دم:
- نگفتی دقیقاً چی می‌خوای ازم؟ اسم اسلحه‌ها رو می‌خوام.
وارد اتاقی می‌شه و پشت بهم داره حرف می‌زنه. نزدیکش می‌شم و با گفتن آخرین کلمه، ضربه محکمی به بین دو کتفش می‌زنم. آه کوتاهی از دهنش خارج می‌شه و با صورت جمع شده از درد کف اتاق می‌افته‌. تک زنگ می‌زنم روی گوشی اونی که قرار بود برام یه سری وسیله و اسلحه رو برام وارد کنه. به چند ثانیه نمی‌رسه که توی درگاه ظاهر می‌شه و اول نگاهش پی آرمین که نقش زمین شده می‌ره‌. رد نگاهش رو می‌گیرم و با قدم برداشتن سمتش می‌گم:
- زنده‌ست.
دستم رو به سمتش دراز می‌کنم:
- بیا کمک کن‌.
کیف رو به دستم می‌ده و آرمین رو می‌کشونه و زیر میز پنهون می‌کنه. دستمال آغشته به ماده‌ی بی‌هوشی رو به بینیش می‌زنم و‌ با چسب پنج سانتی خاکستری رنگ دور دهنش چسب می‌زنم‌. دست و پاهاش رو هم با سیم‌های مخصوصی( بست) به همدیگه محکم می‌کنم. سرپا می‌ایستم و کیف رو روی کولم می‌ندازم:
- کجا باید بریم؟
سریع بیرون می‌زنه چند بار مسیر رو کج و راست می‌کنه تا می‌رسه به اتاقی که دو نفر پشت ‌درش ایستادن:
- مطمئنی خودشه؟
سری بالا و پایین می‌کنه و قدمی عقب می‌ره.
آروم زمزمه می‌کنم:
- پول توی حسابته، یک دقیقه وقت داری که خودت رو از اینجا ببری بیرون!
دوباره سر تکون می‌ده و قدم‌هاش رو تند می‌کنه و سریعاً ازم دور می‌شه. طبق آماری که بهم داده کلاً این قسمت سی تا مأمور داره و کل مجموعه پنجاه تا! اطراف اتاقی که من می‌خوام واردش بشم دو نفر نگهبانی می‌دن که نمی‌دونم چه سلاح‌هایی همراه‌شونه.
نگاهی به ساعتم می‌ندازم و دستم رو روی بی‌سیمم می‌ذارم‌:
- بچه‌ها بدون سر و صدا تک‌تک خفتشون کنین. تا مجبور نشدین سر و صدا و درگیری نباشه.
تأیید هر سه‌تاشون رو که می‌گیرم، توی محیط اطرافم چشم می‌گردونم و محیط رو بررسی می‌کنم.
 این اولین حمله به این مجموعه‌ست و انتظار آمادگی بالایی رو ازشون ندارم. خیلی عادی و بدون جلب توجه به سمت نگهبان‌ها می‌رم و توی چند قدمی‌شون می‌ایستم. شوکر رو توی دستم آماده می‌کنم و دستم رو پشت سرم می‌برم. یکی‌شون قدمی به جلو می‌آد:
- ورود به این قسمت ممنوعه!
خودم رو به ندونستن می‌زنم و گنگ به اطرافم نگاه می‌ندازم.
- جداً؟ من دنبال آرمین می‌گردم باید کدوم طرف برم؟
دستش که بالا می‌آد جهت رو نشونم بده، شوکر رو توی پهلوش می‌زنم و در برابر پنجه‌بوکسی که نفر دوم سعی داره باهاش بهم ضربه بزنه، جاخالی می‌دم. دستش می‌ره روی بی‌سیم توی گوشش که با پا به زیر دستش می‌زنم بی‌سیم از گوشش جدا شده پخش زمین می‌شه. جَری می‌شه و به طرفم هجوم می‌آره. دوباره ضربه می‌زنه ولی باز هم جاخالی می‌دم. لب‌هاش رو به هم فشار می‌ده و فحشی نثارم‌ می‌کنه. پنجه‌بوکس رو پرت می‌کنه و گارد می‌گیره و اشاره می‌کنه برم جلو‌.
خیلی ریلکس چند قدم بهش نزدیک می‌شم، اون هم بهم پوزخند می‌زنه. با دست‌هاش به سمت قفسه سینه‌ام حمله می‌کنه و می‌خواد یکی از جاهای حساس بدنم رو بزنه، خودم رو عقب می‌کشم و پودری رو توی صورتش پخش می‌کنم. چشم‌هاش تار شدن و چیزی نمی‌بینه، با یه حرکت سرش رو بین پاهام می‌گیرم و به زمین می‌زنمش. هر دوشون جوری خوردن که نتونن تکون بخورن ولی برای اطمینان دست‌هاشون رو با بست می‌بندم. جیب‌هاشون رو می‌گردم و کلید رو به در می‌ندازم. در که باز می‌شه، اتاق کاملاً تاریکه و چشم چیزی رو نمی‌بینه! انگشتم رو پشت چراغ قوه‌ی کوچیکم فشار می‌دم.  روشنش می‌کنم و توی اتاق می‌گردم. ته اتاق گوشه‌ی چپ یه چیزی مچاله شده و دلم رو زیر و رو می‌کنه. جلوتر می‌رم و صداش می‌زنم‌:
- بابا، خودتی؟
چند بار صداش می‌زنم تا سرش رو از روی زانوهاش بلند می‌کنه و چشم‌های ناامیدش نگاهم می‌کنه!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 13:12 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب