,

من‌_پسرم
قسمت_254

 

اتابک هم از ماشین ماهان پایین می‌پره و هر دو وارد شهربازی بزرگی که کنارمونه می‌شن. بین جمعیت جوری سریع عمل کردیم که توقف ماشین مشخص نشه و عمراً پلیس بفهمه کسی از ماشین پیدا شده!
- گوش کن ببین چی می‌گم. چند تا خیابون بالاتر یه پاساژ بزرگه رسیدیم ماشین رو نگه می‌داری و با تمام قدرت می‌دوی داخل پاساژ. چشمتو از من نگیر. چون فقط منم که می‌دونم چه جوری از اونجا ببرمت بیرون. فهمیدی؟
به خاطر توقفمون ماشین‌های پلیس خیلی بهمون نزدیک شدن. ماهان دوباره ازم جلو می‌افته. نفس عمیقی می‌کشم و نگاهم بین آینه وسط و آینه بغل می‌چرخه و کل هوش و حواسم رو جمع می‌کنم که اشتباه نکنم. مسیرها به طرز عجیبی خلوتن و انگار ماهان داره پلیس‌ها رو بازی می‌ده. می‌دونه از کدوم مسیرها بره که راه در رو داشته باشه و هیچ‌ جوره گیر نیفته.
آندرنالین خونم به شدت بالا زده و قلبم دقیقاً توی دهنم می‌کوبه. صدای ماهان باعث می‌شه آماده توقف بشم. 
- همین‌جاست کیا. به محض این‌که گاز فلفلی و اشک‌آور زدم پیاده شو.
این‌بار دیگه گوشی رو قطع می‌کنه و بلافاصله مقابل یه پاساژ بزرگ که بیشترین مصالح به کار برده شده‌ش شیشه‌ست و از سر و کولش آدم بالا و پایین می‌شه، پیاده می‌شیم. مسیری رو می‌دوم و کنار ماهان می‌ایستم. ماشین‌ها رو جوری وسط راه پارک کردیم که تا حدودی از سرعت پلیس‌ها کم کنه.
 فضای بیرونی پاساژ شیشه کار شده ولی اطرافش خالیه و آدمی دورش نیست. با قدرت چیزی رو به سمت شیشه پرت می‌کنه که صدای شکستن وحشتناکش با صدای جیغ زن‌ها و بچه‌ها مخلوط می‌شه. کیف رو کولش رو تنظیم  و دستم رو توی دستش محکم می‌کنه. از دستم می‌کشه:
- بدو. هر اتفاقی افتاد دستمو ول نکن‌.
نزدیک مردم که می‌رسیم یه گاز اشک‌آور دیگه وسط جمعیت پرت می‌کنه که گریه و زاری‌ها بیشتر می‌شه و صداها گوش خراش‌تر می‌شه. گاز و دودی که توی هوا پخش شده دید همه رو گرفته و جو رو متشنج کرده. هر کسی به طرفی می‌دوه‌ و بعضی‌هام گیج و منگ فقط گریه می‌کنن. چشم‌هام می‌سوزه‌ ولی آدمی نیستم که از پا بیفتم. پابه‌پای ماهان می‌دوم که به یک‌باره به کناری کشیده می‌شم.
 اونقدر دورمون شلوغه که مجبور می‌شه دهنش رو بچسبونه به گوشم:
- پاشو خیلی عادی شبیه بقیه سر و صدا کن. باید  قبل از محاصره کامل پاساژ از در اون‌ طرف خارج بشیم. کلاه کپ‌هایی که از کیفش در میاره روی سرمون می‌ذاریم  و با آستین‌هامون دهنمون رو می‌پوشونیم‌. صدای مردم هر لحظه داره بیشتر می‌شه و همه دارن به سرعت از درها خارج می‌شن. پاساژ چند طبقه‌ست و تخلیه‌ش طول می‌کشه. شانس آوردیم اگه پاساژ کوچیک بود تا حالا خالی شده بود و گیر افتاده بودیم. دقیقاً از کنار گوش مأمورای پلیس رد می‌شیم و دنبال خروجی دوم می‌گردیم. دید نداریم، وقت هم نداریم!
مردم و پلیس مثل حیوون‌های زخم خورده توی همدیگه پیچ و تاب می‌خورن. انگار افراد کمی از اون در دوم خبر دارن چون پرنده پر نمی‌زنه داخلش. با قدم های تند از صحنه دور می‌شیم. کل جونمون رو پای دویدن می‌ذاریم، چون اگریر بیافتیم همه چی بهم می‌ریزه. چند خیابون بالاتر از خستگی دیگه نای دویدن نداریم. روی زانوهام خم می‌شم:
- بسه ماهان. یه کاری کن. تا کجا بدویم؟
نگاهی به دور و بر می‌ندازه و گوشیش رو در می‌آره. گلوم و چشم‌هام شدید‌تر از قبل می‌سوزن. زانوهام جون راست ایستادن ندارن چند تا خیابون خیلی طویل رو یک نفس دویدیم. گاز اشک‌آوریم که زدیم گلو و چشم‌های خودمون رو هم بی‌نصیب نذاشته. زیر بازوم رو می‌گیره و سر پام می‌کنه:
- واینستا باید بریم چند تا خیابون بالا‌تر.
اه و ناله‌ام بلند می‌شه ولی مجبورم باهاش همراه بشم. اگه الان پلیس بگیرتمون همه چی بهم می‌ریزه. بعید می‌دونم سرگرد از این چیزها با خبر باشه‌ و به موقع بتونه به داد برسه. اونقدری یهویی اتفاق افتاد که من هنوز توی کفشم.
به هزار جون کندن به یه کوچه خلوت می‌رسیم. چند تا ماشین داخل کوچه پارک شدن. ماهان همه ماشین‌ها رو چک می‌کنه و کنار یکیشون آروم روی زمین می‌نشینه. دستش رو دور لاستیک ماشین می‌گردونه و کلید رو که با چسب چسبونده شده رو می‌کَنه‌‌. اشاره می‌کنه سوار شم. 
بدن بی‌جونم رو توی ماشین می‌ندازم و قبل از این‌که در رو کامل ببندم ماشین از جا کنده می‌شه.
کلی سوال بی‌جواب دارم که توی سرم بالا و پایین می‌شن. سرم رو به صندلی تکیه می‌دم و کلافه می‌پرسم:
- چی شد یک‌دفعه پلیس از کجا پیداش شد؟ حالا اون مرد چی می‌شه؟ برای چی فرار کردیم؟ همه چی که داشت خوب پیش می‌رفت!
سرفه می‌کنه و سعی می‌کنه آروم نفس بکشه:
- من پلیسو خبر کردم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 13:53 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب