,

من_پسرم

قسمت_244

 


با چشم های بق شده به رو به روم زل زدم و همونجوری پشت به دیوار که نشستم دارم توی ذهنم با خودم حرف می‌زنم. از دیشب تا حالا هزار بار این معادله رو چیدم و باز ریختم بهم. چقدر سر این قضیه اذیت شدم، از درگیری خودم و مامان که مدام هر روز با هم سرش بحث داشتیم و تحقیر می‌شدم برای افکارم! بگیر تا همسایه‌هایی که هر کدوم می‌دیدنم جوری نگاهم می‌کردن که انگار با یه چیز نجس و چندش برخورد کردن! من که نه با دخترهای محل کار داشتم نه پسرها، ولی جوری بچه‌ها رو ازم دور می‌کردن فکر می‌کردم یه بیماری ناشناخته و عجیب غریب دارم که هر کسی نگاهمم بکنه بهش مبتلا می‌شه! من فقط دوست داشتم به چیزی برسم که می‌خوام! همه بدون شنیدن حرف‌هام فقط سر خورده‌ام می‌کردن.
 همون مریم اگر نمی‌خواست به حرف‌هام گوش کنه؛ اگر نمی‌خواست قبول کنه که پسرم چرا یک بار هم نیومد بگه بیا بریم پیش دکتر بیینم چی می‌گه! این‌کار رو هیچ وقت برام نکرد؛ چون از آبروش می‌ترسید! خیلی براش اُفت آبرو داشت که دخترش یهو بشه پسر! این وسط همه به همه‌چیز و همه‌ی جوانب نگاه می‌کردن و حساب کتاب می‌کردن جز اون عذابی که من می‌کشیدم! براشون مهم نبود من چقدر دارم اذیت می‌شم، چقدر دارم خودخوری می‌کنم! فقط یه لحظه تصور کردنش هم زجرآوره؛ مثل این می‌مونه که صبح وقتی از خواب بیدار‌ می‌شی و جلوی آینه می‌ایستی ببینی توی جسم یه جنس دیگه گیر افتادی! روح مردونه‌ یا زنونه‌ت توی بدن جنس مخالفت باشه! حالا هر کاری که تو بکنی برای بقیه عجیب غریبه؛ چرا؟ چون از اون جسمی که توشی انتظار همچین رفتاری ندارن! روحت رو نمی‌بینن، فقط ظاهر نگرن.
خاطراتم رو بالا و پایین می‌کنم و برمی‌گردم به دوران دبیرستان، یاد تمسخرهای بچه ها که می‌افتم جیگرم آتیش می‌گیره. کاملاً تفاوت رفتاری بینمون مشخص بود، یه جورایی انگار فهمیده بودن من باهاشون فرق می‌کنم و بیشتر شبیه پسرا رفتار می‌کنم. حرف زدنم، راه رفتنم، لباس پوشیدنم و خیلی چیزهای دیگه رو به مسخره می‌گرفتن و می‌گفتن؛ "خیلی دوست داری پسر باشی این اداها رو می‌ریزی؟" "باشه بابا توام پسری کی به کیه!".
 از یک سال پیش که تصمیم جدی گرفتم حرفم رو به زبون بیارم و گفتم من پسرم و می‌خوام عمل کنم؛ هِی اطرافیان گفتن مال محدودیت‌هاییه که جامعه برای دخترها گذاشته، چند وقت دیگه عادت می‌کنه و این حرف ها از سرش می‌افته! اصلاً با هیچی کار ندارم؛ فقط یه سوال دارم، واقعاً کسی یک درصد نخواست بفهمه من دردم چیه؟ مرگم چیه؟ اصلاً چرا اینجوری می‌کنم؟
 با صدای ویبره‌ی گوشی نگاه چسبیده به در اتاق رو روی آسنات می‌چرخونم که راحت گرفته روی تختم کپه مرگش رو گذاشته. دست دراز می‌کنم و گوشی رو از روی پاتختی چنگ می‌زنم. تمام دیشب رو مثل جغد بیدار بودم و بدون هیچ حرفی فقط فکر می‌کردم و نبش قبر می‌کردم! یعنی اونقدری غرق فکر شدم که اصلاً نفهمیدم چطور صبح شده!
- نیم ساعت دیگه آماده باشین میایم اونجا با هم بریم.
جواب پیام ماهان رو می‌دم و بعد از گزارش دادن به سرگرد و آهی، هم‌زمان که دارم از در اتاق بیرون می‌رم آسنات رو صدا می‌زنم.
کل آماده شدنم مرتب کردن موهامه و لباس‌هام. آستین‌هام رو تا آرنج بالا می‌زنم و دکمه بالایی پیراهنم رو باز می‌کنم شاید بتونه یکم از این حجم گرما و پَزَندگیش رو کم کنه. لبه های بیرون زده‌ی پیراهنم رو زیر شلوارم می‌کنم و سر نیم ساعت با برداشتن سوئیچ از در بیرون می‌زنم. پشت سرم آسنات هم وارد آسانسور می‌شه و خودش رو بهم می‌رسونه. عطر شیرین و سردش کل آسانسور رو گرفته. من می‌تونم به این حس‌هام غلبه کنم به آهی قول دادم. با وجود سختی تصورش ولی موقتاً به این فکر می‌کنم که نفسم! سعی می‌کنم بوی عطر و لباس های تنگ و چسبنده‌ش که کل هیکل قناصش رو توی چشم می‌ندازه رو ندید بگیرم و مدام با خودم تکرار می‌کنم که "من دخترم پس مشکلی نیست! "
دیگه کم‌کم دارم نفس کم میارم که آسانسور می‌ایسته و با باز شدن درش اعلام می‌کنه که رسیدیم به پارکینگ.
با تک زنگ ماهان نفسی می‌کشم و سریع ماشین رو از پارکینگ خارج می‌کنم. ماشین ماهان رو که توی چند متریم می‌بینم تک بوق می‌زنم و بدون حرف دنبالشون راه می‌افتم.
- رهام دوستته؟
با سوال بی موقع‌ش دستم دور فرمون محکم می‌شه‌.
جداً رهام کیه؟ اون دختر توی کابوس واقعاً منم یا یکی دیگه‌ست؟
- که چی؟
- باهاش دعوات شده؟
دعوا؟ اصلاً با کی دعوا نکردم تا حالا! اسم هر کسی رو بیاری باهاش حداقل یه دور دعوا گرفتم.
- گفتم چطور؟
توی آینه مشغول کلنجار رفتن با شالش می‌شه.
- فکر کنم بدجور ازش کتک خوردی که اینجوری جبهه می‌گیری. فقط می‌خواستم ببینم کیه که اینجوری دیشب به هول و ولا انداخته بودت.
کاش کتک می‌زد! کاش! درد جسم، سگش شرف داره به درد روح! زخم روح عجیب آدمو له می‌کنه. نمی دونم داستان این کابوس ها چی بوده ولی همین عذاب و دردی که توی خواب می‌کشم به طرز فجیع



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 14:33 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب