,

من-پسرم

قسمت-243

 

می‌دم و مثل گرگ آماده به حمله صدای نفس‌های عصبیم توی گوشم زنگ می‌زنه.
همونجوری که چشم‌هام بسته‌ست دستی روی گردنم حرکت می‌کنه و همزمان که داره روی گلوم خطوط فرضی می‌کشه چشم‌هام وحشت‌زده باز می‌شن. چشم‌های خمارش رو بهم دوخته و دستش می‌رسه به سرشونه‌هام. لعنت بهت ببین آدم مورد اعتماد مریم داره با دخترش چیکار می‌کنه. اینجا هم ولم نمی‌کنه. بلند داد می‌زنم:
- رهام عوضی! داری چه غلطی می‌کنی؟
صدای داد و فریادهام گوش خودم رو هم اذیت می‌کنه ولی حریف حیوون مقابلم نمی‌شه انگار که نه انگار دارم تقلا می‌کنم و پسش می‌زنم.
به یکباره با صدای جیغ و گریه و تکون دادن های کسی از خواب می‌پرم و از زیر این عذاب شدید بیرون کشیده می‌شم.
نفس نفس می‌زنم و سرم رو پایین می ندازم. توی این وضعیتی که هستم فقط همین کابوس‌ها رو کم داشتم! ولی چرا رهام؟
صدایی مخلوط با گریه و فین فین کنان حرف می زنه:
- خوبی کیا؟ هر چی صدات می‌زدم بیدار نمی شدی!
به صورتم دست می‌کشم و عرق صورتم رو می‌گیرم. از درد و عذاب روحم می‌نالم و سرم رو کمی بالا می‌گیرم و به صورت ترسیده‌ش نگاه می‌کنم‌. توی همون حالی که هیچ درکی از حرف زدن و حرف شنیدن ندارم کلمات رو تک تک به کار می‌برم.
- اینجا چیکار می کنی؟ با اجازه کی وارد اتاقم شدی؟
 اشک چشم‌هاش رو پاک می‌کنه:
- داشتی توی خواب می‌نالیدی و داد میزدی. ولت می کردم تا حالا سکته می‌کردی!
نگاهی سرسری به لباس خوابش می‌ندازم؛ نمی‌پوشید سنگین‌تر بود! نگاهم رو میخ صورتش می‌کنم:
- خوبم الان. برو تو اتاق خودت!
سرش رو کج می‌کنه و چشم‌هاش رو پر از التماس می‌کنه.
- می‌شه شب اینجا بخوابم؟ تا مرز سکته رفتم و برگشتم می‌ترسم تنهایی بخوابم.
آره حتماً با این لباس‌هات بیا بخواب بغلم! اتاق پیشکشت!
دستم رو به زمین تکیه می‌دم و آخرین جونم رو می‌ذارم برای سر پا ایستادن. نگاهی توی اتاق نیمه تاریک می‌گردونم و ملحفه روی تخت رو به سمتش پرت می کنم.
- هر جا دوست داری بخواب؛ فقط قبلش یه چیزی تنت کن!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 14:34 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب