,

#من_پسرم
#قسمت_242

 

صدام رو صاف می‌کنم و منتظر می‌مونم نطق کردنش تموم بشه‌:
- آهی؟
-هوم؟
لب‌هام خیلی ظریف می‌رقصن:
- خوشم میاد جرأت نمی‌کنی بگی جونم!
لب هاش رو به هم فشار می‌ده که جلوی خنده‌ش رو بگیره و بتونه حرف بزنه:
- بله بله؛ جذبه‌ت کشته ما رو، راه دیگه‌ای برام نمی‌ذاره. قبلاً که گفتم شما یک عدد جذاب لعنتی هستین!
- بسه خوشمزه.
کمی سکوت می‌کنم و وقتی چیزی نمی‌گه ادامه می‌دم:
- از حرفی که زدی مطمئنی؟
جایی لبه‌ی پشت بوم می‌نشینه و نگاهش رو مستقیم بهم می‌دوزه:
- از حرفی که زدم مطمئنم چون هم نتیجه آزمایش‌هات رو دیدم هم با روانشناس در موردت حرف زدم؛ طبق آزمایش‌ها نشونه ای از دوجنسه بودن توی خونت نیست و طبق حرف‌های روانشناس ردی از ترنس بودن توی روحت! در اینکه بعد از تموم شدن این عملیات حتماً باید با روانشناس صحبت کنی شکی نیست ولی الان موقتاً بهم اعتماد کن، یه راه حل موقت برای کنترل چیزهایی که توی کله‌ته!
سرم رو پایین انداختم و دارم حرف‌هاش رو توی هندزفری گوش می‌کنم. دلم می‌پیچه بهم و انگار یکی داره گلوم رو فشار می‌ده. از طرفی نمی‌تونم باور کنم چند سال اشتباه رفتم، از طرفی آهی کسی نیست که هر حرفی بزنه!
- نفس هوی.
بی حال و گرفته کلمات رو بیان می‌کنم:
- باز درد نفس گفتنش گرفت!  بنال دیگه می‌شنوم همین جوری.
- نوچ نمی‌شه باید نگام کنی.
توی ذهنم قیافه‌م رو کج و کوله می‌کنم:
- خیلی قیافه داری مدامم دعوتم می‌کنی نگاهش کنم؟
تک خنده‌هاش دیگه رفته رو مخم!
- نگام نکنی می‌پرم پایین.
پسره پشمک مغز. سرم رو بالا میارم ببینم چی می‌گه. پسره‌ی خل سیخ وایساده روی لبه‌ی پشت بوم چند طبقه!
- روانی بیا پایین می افتیا!
قدم می‌زنه بدون اینکه جلوی پاش رو نگاه کنه:
- از چیزی که می‌ترسی با کله برو تو دلش. ببین بلندی تا زمانی ترس داره که نرفتی به ارتفاع بالا. باید بری بالای بالا و از اونجا زل بزنی به عمق بی انتهاش! من مطمئنم تو می‌تونی به این حست غلبه کنی. نترس چیزی نمی‌شه؛ نه تو توی قالب دختر چیزی برای ترسیدن داری و نه اینکه اون دختره می‌تونه تحریکت کنه! حالا بخند تا منم با خیال راحت برم یه چیزی بخورم.
آروم آروم زمزمه می‌کنم:
- اول بیا پایین یهو ذوق زده می‌شی از همونجا شوت می‌شی پایین.
سرش رو به طرفین تکون می‌ده و از لبه می‌پره پایین.
- خیلی خب؛ منتظرم، ببین جیغ معده‌ام در اومدا زود باش.
تمام سعیم رو می‌کنم که چیزی شبیه لبخند بسازم ولی قیافه کج شده‌ی آهی بهم می‌فهمونه خیلی هم موفق نبودم.
- این مثلاً خنده‌ته؟ عصبی بشی چه مدلی می‌شی؟ فک کنم اون موقع دیگه کم کمش گاز بگیری.
چشم هام رو ریز می‌کنم و می‌خوام چیزی بگم که مانعم می‌شه:
- خیلی خب بسه؛ خنده‌ نخواستیم اگه بیشتر ادامه بدم آدمخوار می‌شی. فقط یه چیزی یادت نره؛ ما اثر انگشت اتابک رو می‌خوایم؛ به ماهانم گفتم حواستونو جمع کنید اگر جایی دستکشش رو در آورد؛ لیوان، خودکار یا هر چیزی که اثر انگشت روش بمونه رو لمس کرد با چیزی که به ماهان دادم اثر انگشتش رو بردارین.
خمیازه‌ می‌کشه و من به خستگیش فکر می‌کنم. چطور با این وضعیتی که الان توشه روزه هم می‌گیره؟ مدام باید دنبال کارهای کارتینگ و محموله‌ها باشه. گشنگی هیچی تشنه‌ش نمی‌شه؟ این همه رمق رو از کجا می‌آره که غش نمی کنه!
- خیالم راحت باشه دیگه؟
پلک می‌بندم و باز می‌کنم:
- راحت راحت. دیگه برو!
نمی‌ذارم حرفی بزنه و قطع می‌کنم. خودش حالیش نیست گشنه‌شه من به جاش گشنه‌م شد! صفحه گوشیم روشن می‌شه و پیامش رو می‌خونم.
- یاد بگیر گوشی رو روی بزرگترت قطع نکنی.
با تایپ کردن " برو دیگه جلو چشمام نباش" پیامش که نوشته " عه؟! چشم بصیرت داری؟ چه جوری منو می بینی؟" رو بی‌خیال می‌شم و با پرت کردن گوشیم روی تخت، دست‌هام رو توی جیب شلوارم فرو می‌کنم و پشت پنجره می‌ایستم. دوست دارم جوری داد بزنم که ته گلوم بسوزه ولی الان توی موقعیتی نیستم که این‌کار رو بکنم. کاش لااقل کیسه بکسم رو داشتم و با مشت‌هام خودم رو خالی می‌کردم. به دیوار پشت سرم تکیه می‌دم و چشم‌هام رو می‌بندم. خب، از این به بعد چیکار کنم؟ باید واقعاً این تن و بدن عاریه ای رو قبول کنم؟ چه جوری این‌کارو بکنم وقتی هنوزم که هنوزه از درون دارم خودم رو با فیزیک مردونه می‌بینم! باید با روانشناس حرف بزنم شاید امیدی بود شاید آهی اشتباه کرده باشه! یه صدایی از درونم داد می‌زنه" خودتم می‌دونی که اشتباهی نشده پس کوتاه بیا"
جری می‌شم و با مشت محکم به رون پام می‌کوبم. چند تا ضربه رو جوری محکم نثار پاهام می‌کنم که مطمئنم حتماً کبود می کنه. آره آره بذار کبود کنه؛ اصلاً باید سیاه سیاه بشه به رنگ بختم و زندگی این روزهام! کنار دیوار سر می‌خورم روی زمین به دیوار تکیه می‌دم. چمباتمه می‌زنم و سرم رو بین دستم‌هام می‌گیرم. دست‌هام بین موهام جا می‌شن و محکم می‌کشمشون. دندون‌هام رو محکم بهم فشار م



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 14:37 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب