من-پسرم
قسمت-241
مثل خودش آروم و لطیف!
- اگه خوبی یه تماس تصویری میگیری ببینمت؟
بیهدف دستم بین موهام میچرخه:
- باشه قطع کن الان میگیرمت.
هنوز وارد برنامه واتساپ نشدم که درخواست تماس تصویری از طرف "مزخرف اعصاب خورد کن" میاد روی صفحه، بدونه اسمشو اینجوری ذخیره کردم از چند تا طبقه پرتم میکنه پایین؟
گوشی رو میگیرم روبهروم. چشمهاش دودو میزنن.
- دیدی خوبم. بچه نیستم تا تقی به توقی خورد پاشم یه بلایی سر خودم بیارم.
بیصدا با یه لبخند آروم نگاهم میکنه.
- به چی میخندی آهو؟
- به قیافه فابریک اخمالوت! هیچ نمیشه فهمید واقعاً عصبی هستی یا مدلته و آرومی!
گوشی رو پایین میآرم و لبهام رو با زبون خیس میکنم.
- دقیقاً مثل خودت که همیشه آرومی آدم نمیفهمه کی عصبی میشی؛ هر چند این برای بقیهست، سر من که خوب یاد گرفتی داد بزنی!
با صدا میخنده و گوشی رو به سمت آسمون میگیره.
- مثلاً اومدم روی پشت بوم که هوای تازه بخوره به کلهم عصبی نشم؛ ولی مگه تو میذاری؟
نگاهم به ماه کامل توی آسمونه و خودم رو توی هوای خنک و تازهی اونجا حس میکنم. کاش میشد الان اونجا باشم؛ آخ که اگه میشد اول از همه چند تا مشت نثار هیکل آهی میکردم!
- تو چرا پا نمیشی یه چیزی بخوری؟ میدونی ساعت چنده؟ خیلی وقته اذون گفته؛ نیفتی از گشنگی بمیری!
گوشی رو به سمت خودش میچرخونه.
- خب دیگه آسمون گردی بسه. وقتی نگران باشم چیزی از گلوم پایین نمیره. چرا اینقدر کم نوره اطرافت؟ نشستی تو تاریکی؟
- چراغ خواب روشنه؛ از نور بیزارم! آهی؟
سرش رو کج میکنه:
- جونم؟
دهنم رو غنچه میکنم:
- جونم و زهرمار این اول.
صدای قهقههش میره هوا ولی چیزی نمیگه.
- بعدم عوضی غلط کردی بدون اجازه ازم آزمایش گرفتی؛ ببین برو خداتو شکر کن سالم نرسم شیراز دَمار از روزگار خودت و هفت جد و آباء قبل و بعدتو در میآرم.
میخنده و از خنده سرش رو به سمت آسمون میگیره.
- خب الحمدلله زبونت راه افتاده؛ پس حالت خوبه، خیالم راحت شد. قبلنم گفتم من کاری که قراره بکنم؛ میکنم بعدش تو آزادی به جاش منو بزنی؛ منم اعتراضی ندارم!
عجب! بین دو تا دیوونه گیر افتادم، به جای اینکه از عصبانیتم بترسن، قاهقاه میخندن و خیالشون راحت میشه که حالم خوبه! از این به بعد به جای آهی و ماهی باید صداشون بزنم رد دادهها!
نظرات شما عزیزان: