,

من_پسرم

#قسمت-238

 

- مگه برای من غذا نیوردی؟ چرا دلت نمی‌آد بدیش؟
کمر راست می‌کنه و از جلوی پاهام حرکت می‌کنه تا روی مبل کناریم بنشینه. یادم باشه وجب بگیرم ببینم چند وجب پارچه برده لباسش؛ به متر که نمی‌رسه شاید یه دو سه وجبی شد! آخه کمبود پارچه تا کجا؟
 رو‌به‌روم می‌نشینه و پا روی پا می‌ندازه. حالا مثلاً خیلی لباسش حجاب اسلامی داشت پاشم روی پاش می‌ندازه دیگه واویلا! حالم رو بهم زد من با این وضعیت می‌تونم غذا بخورم؟
جابه‌جا می‌شم و جایی می‌نشینم که بهش دید نداشته باشم. الان دارم سعی می‌کنم نه به اون موهای رنگ سگ‌زردش فکر کنم نه لباس نیم‌وجبیش که روی شکمش به شکل لوزی پارچه نداره و از پشت تا کمرش هم کامل بازه! الان من فقط می‌خوام غذام رو کوفت کنم! همین! اصلاً به من چه چی تنشه!
دو تا برش از پیتزا رو به زور پایین می‌فرستم که بتونه جلوی گشنگی رو تا حدی بگیره ولی دیگه نمی‌تونم حضور این نازمولک رو تحمل کنم؛ اگه بتونه مثل کتی غرائزم رو بیدار کنه رسماً همه رو به فنا می‌دم؛ هم آهی هم سرگرد هم عملیات! خمیازه‌ای می‌کشم و بلند می‌شم. به سمت آشپزخونه قدم برمی‌دارم شاید یکم آب‌خنک بد نباشه! البته اگه اینجا پیدا بشه!
هنوز چند قدم بیشتر دور نشدم که بوی عطرش بهم نزدیک می‌شه و هم‌زمان با نشستن دستش روی شونه‌ام نفسم سنگین می‌شه:
- کجا می‌ری چیزی نخوردی که.‌..
سریع‌تر از اونی که بهش وقت اتمام جمله‌ش رو بدم می‌چرخم؛ پای چپم دقیقاً درست کنار گوشش متوقف می‌شه و دست راست مشت شده‌ام با ضرب توی چند سانتی صورتش متوقف می‌شه. نگاهم رو روی چشم‌های سایه‌دارش ثابت می‌کنم. توی یک لحظه از ترس قالب تهی می‌کنه:
- سالم تحویلت گرفتم ولی هیچ تضمینی به کسی ندادم که سالم تحویلت بدم؛ حواست به خودت باشه. قبلنم بهت گفتم دست به من نزن! بد می‌بینی؛ افتاد؟
هنوز ترس توی چهره‌ش داره می‌دوه و چشمش تیک پیدا کرده.
- کری؟ مگه با تو نیستم؟
با صدای دادم به خودش می‌آد و ازم فاصله می‌گیره:
- برو کنار وحشی؛ قلبم اومد توی دهنم منو باش نگران غذا خوردن کیم؛ اصلاً به درک هیچی نخور!
با اشک تمساح خودش رو داخل یکی از اتاق‌ها می‌ندازه. سمت یخچال می‌رم و آب معدنی رو از یخچال بیرون می‌آرم. یه لیوان آب که می‌خورم یکم اعصابم آروم‌تر می‌شه و فکرم به کار می‌افته. گوشیم رو در می‌آرم و حال الانم رو برای آهی تایپ می‌کنم. چند دقیقه طول می‌کشه تا جوابم رو بده:
- عکس‌هایی که برات فرستادم رو نگاه کن؛ بعد برو جایی که بتونم بهت زنگ بزنم!
عکس؟ یعنی عکس چی فرستاده برام! چه حرفی داره باهام بزنه؟
صفحه‌ش رو توی برنامه اجتماعی باز می‌کنم و عکس‌ها رو نگاه می‌کنم. یه مشت آزمایش و چیز‌های دیگه‌ست که مهر آزمایشگاه و دکترم پاش خورده! اینا چیه آهی برام فرستاده؟ باید چیکارشون کنم؟ دارم مسائل رو تجزیه و تحلیل می‌کنم و هنوز تصمیم قطعی نگرفتم برای تماس گرفتن با آهی که گوشی توی دستم می‌لرزه. وارد اتاق کنار آشپزخونه می‌شم و در رو می‌بندم:
- اینا چیه برام فرستادی؟
نفس عمیقی می‌کشه که صداش به گوشم خطور می‌کنه:
- تا حالا شده بهت بگم توی فلان کار بهم اعتماد کن و اون کار بد پیش بره یا از اعتمادت پشیمون بشی؟
- چی می‌خوای بگی حرفتو بزن. اون کاغذا چیه؟
- عجله نکن؛ می فهمی. فقط اول بگو به حرفم اعتماد داری؟
چشم‌هام رو توی حدقه می‌گردونم؛ حس خوبی نسبت به اون برگه‌ها و تعلل آهی ندارم!
- اعتماد نکنم چیکار کنم؛ بگو چی می‌گی!
دوباره صداش رو فوت می‌کنه:
- ببین من می‌خوام یه حرفی بزنم که نه الان وقتشه و نه موقعیتش. با همین زبون روزه‌ای که هنوز وقت نکردم افطار کنم، به همون نمازهایی که چند بار دیدی دارم می‌خونم، به ولای علی قسم می‌خورم که حرفی که می‌خوام بزنم عین واقعیته!
یا خدا! آهی چی می‌خواد بگه این‌همه قسم‌ می‌خوره! اونم قسم خوردنی که برای یه بچه مومن واقعی خیلی خسته. حتی از لرزش صداش هم مشخصه که براش سخته این قسم خوردن! یادم نمی‌آد از کی شنیدم ولی می‌دونم که کسی مثل آهی الکی قسم نمی‌خوره. هیچی نمی‌گم هیچی هیچی! ساکت فقط منتظر شنیدن دلیل این‌همه محکم کاریم؛ از یه طرف یه چیزی هم ته دلم رو خالی کرده؛ این آهی با این حالش داره بد به دلم راه می‌ده!
- اون شبی که توی قرار استخر حالت بد شد و بردمت بیمارستان علاوه بر آزمایش‌های مربوط به ضربه‌ای که خورده بودی ...
برمی‌گردم به اون شب؛ خب چی می‌خواد بگه؟ چی شده. صدام می زنه:
- هستی؟
بدجوری قلبم به تپش افتاده؛ حالم دست خودم نیست. نمی‌دونم این دلشوره و نگرانی از کجا ریشه گرفته!
- آهی بنال تو رو به هر کی می‌پرستی؛  سکته کردم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 14:43 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب