من-پسرم
قسمت-236
می کشه و از پشت روی کمرش خم میشه:
_ نزدیک نیا دیگه قرار شد فاصلهها رو حفط کنیم. نارین حساسه زن جماعت بهم دست بزنه.
در همون جهتی که ماهان خم شده خم میشه به سمتش:
- نارین حساسه نه؟ اونو که نابود کردی شب و روز نذاشتی براش؛ هه!
- فقط رفتی پیش بابات پا بکوبی حواست باشه کفشت پاشنه میخی نباشه هم پات درد میگیره هم پاشنهت میشکنه.
با این حرف ماهان توی همون حالی که داره حرص میخوره ازمون دور میشه و تندتند به سمت دو تا ماشینی که با فاصله ازمون کنار جاده پارک شدن میره. جادهی خارج از شهریم اطرافمونم سوت و کوره فقط هر از گاهی یه بار یه ماشین سوت زنان از کنارمون رد میشه.
پیاده میشم و با ماهان به سمتشون میریم، احتمالاً باید با ماشینهایی که اونجا هستن بریم.
- چشه این؟ مگه خر خاکی گازش گرفته؟
هنوز توی همون حالیه که چند لحظه پیش داشت حرص آسنات رو در میآورد:
- من گازش گرفتم.
نیم نگاهی بهش میندازم:
- آها پس ماهان خاکی گازش گرفته؛ چتون شده باز؟ خوب بودین با هم که!
- بابا این رفیق جینگ نارینه. سر بهم زدن من و نارین جفت پا پرید وسط ماجرا و حرف اضافه زد منم بهش گفتم "زر مفت نزن"؛ اینم دماغشو انداخته رو کولش.
نزدیکی ماشینها که میرسیم حرفهامون هم قطع میشه. ماشین سفید رو رد میکنیم و نزدیک ماشین مشکی که میرسیم شیشه سمت شاگرد با صدای مخصوص خودش پایین کشیده میشه:
- چقد طولش دادین کمکم داشتم ناامید میشدم!
دست دستکش پوش اتابک از شیشه ماشین خارج میشه و سوئیچ رو با انگشت اشاره و شستش توی هوا نگه میداره. ماهان دستش رو به سمتش میبره ولی کلید رو توی مشتش میگیره:
- تو نه؛ کیا برونه!
انگشتهام که به سمت دستش میره کلید رو توی دستم رها میکنه:
- دخترم یکم حالش خوش نیست نمیتونه رانندگی کنه؛ ماهان تو بیا اینجا توربو میره پیش کیا اگه یه وقت خسته شد کمکش کنه.
خیلی دلم میخواد بکوبم تو دهن اتابک و دخترش! دخترم دخترهای قدیم؛ این موجود چیه تربیت کرده؟ حال آدم رو بهم میزنه. اگه در توانم بود مانع این هم سفری با این نازمولک میشدم.
بدون توجه به آسناتی که به در راننده تکیه زده و دست به سینه نگاهمون میکنه به سمت ماشین میرم که ماهان روی شونه میزنم و همون جوری که پشت سرم ایستاده میگه.
- میخواد رانندگی دو تامون رو جدا جدا ببینه؛ حرفهای آهی یادت نره، به پر و پای آسنات نپیچ!
نظرات شما عزیزان: