#من_پسرم
#قسمت_232
با تمام تعجبی که توی وجودمه و هنوز هم برای خودم قابل درک نیست حولهای رو که آهی چند دقیقه پیش برام آورد رو به موهام میکشم و از حموم بیرون میام. نمیدونم سر و صداشون سر چی بود ولی خونهای که بوی سکوت میده نشونهی آتش بسه. امیدوارم آهی بعد از دادن حوله و بیرون رفتن؛ در رو قفل نکرده باشه! با چرخیدن دستگیره و باز شدن در وارد سالن میشم و با چشمهام به دنبالشون میگردم ولی توی سالن نمیبینمشون. یعنی امکان داره من رو تنها گذاشته باشن و زده باشن بیرون؟
- بخور بهت میگم.
صدای دستوری آهی که از آشپزخونه میآد پاهام رو به سمت خودش میکشونه.
از نیمپلهای که آشپزخونه رو از سالن جدا میکنه بالا میرم و با ورودم نگاه زیر زیرکی هر دوشون رو روی خودم میبینم. یه حسی بهم میگه داشتن یه حرفی میزدن که با اومدنم قطع کردن! آهی به کابینتها تکیه داده و داره چای میخوره ماهان هم پشت میز نشسته و لیوان چایی دست نخوردهش روی میزه. دو قدم مونده تا اُپن رو برمیدارم و با یه حرکت خودم رو روی اُپن جا میکنم:
- اموال باباتون با هم قاطی شده بود؟
آهی حبه قندی به دهان میذاره:
- یه چیزی توی همون مایهها!
پاهام رو تاب میدم:
- حالا تونستین جداش کنید یا نه؟
بازم آهیه که جواب میده:
- بدجور!
مثل اینکه قصد لب وا کردن نداره؛ دیگه اصراری برای فهمیدن نمیکنم، دوست چند ماهه بودن حتماً یه حرفی بین خودشون بوده. همین که آهی داره ماهان رو مجبور به چایی خوردن میکنه و ماهانم میخوره یعنی هنوز رگه هایی از دوستیشون زنده ست فقط غرورشون و حرفهایی که توی این مدت بینشون رد و بدل شده بهشون اجازه نمیده برگردن سر دوستی شون.
***
به عادت این چند روز که کار خاصی نداریم و اجازه بیرون رفتن از خونه رو هم نداریم؛ به قول آهی آماده باش، به حساب من حبس خانگی هستیم، روی مبل واحد آهی لم دادم و فیلم میبینم. اون هم چه فیلمی! دارم فیل شاه میبینم! البته اولش که داشتم بین وسایلای آهی می گشتم و چیزی نظرمو جلب نکرد فقط همینو پیدا کردم میل زیادی به دیدنش نداشتم ولی حالا دارم چهار چشمی نگاهش میکنم؛ توی این اوضاع و احوال لااقل یکم روحیهم عوض میشه.
- چقدرم که مناسب سنته!
با صدای ماهان مقایسهای بین لبخند گل و گشاد فیل مقابلم و ماهان انجام میدم:
- صورت گرد و لبخندای نابش که شبیه توئه! دیدم شخصیت اولشی گفتم به یاد تو نگاهش کنم.
آروم میخنده. اصولاً باید اخم میکرد فکر کنم تنظیمات جانبیش خراب شده کلمات رو اشتباه میشنوه مثلاً الان به جای توهین، تعریف شنیده!
دوباره نگاهم رو به فیلم میکشونم که صداش نجوا میزنه:
- نمیترسی؟
- از چی؟
جاش رو عوض میکنه و روی میز روبهروم مینشینه. سرم رو کج میکنم تا از کنار هیکل گندهش که دیدم رو گرفته صفحه تلویزیون رو ببینم:
- جای بهتری پیدا نکردی بشینی؟
خودش رو به سمت چشمهام کج میکنه و دوباره دیدم رو پر میکنه:
- با تو دارم حرف میزنما؛ دو دقه ول کن اون لامصبو.
دوباره از این طرف سرم رو به سمت تلویزیون میبرم. اومده نشسته وسط فیلم دیدنم؛ این چه وضعشه آخه؛ میخوام فیل شاه ببینم!
- ماهان پا میشم شتکت میکنما؛ از جلو چشمام خفه شو میخوام فیل شاه ببینم.
علاوه بر اینکه از جاش جم نمیخوره، با انگشتهاش هم روی میز چوبی ضرب میگیره و باعث میشه از پایین با خشم نگاهش کنم.
- میخوام حرف بزنم!
دهنم رو کج میکنم:
- حرف بزن زبونتو نگرفتم که.
-اینجوری نمیشه؛ میدونی که اینجوری حرف نمیزنم.
بلند میشم جام رو عوض میکنم این بچه قصد جابجایی نداره!
- بشین همونجا تا زیر پات علف هرز، سبز بشه.
دوباره به سمتم میچرخه ولی
این بار من میتونم کارتونم رو ببینم.
- با چه دل و جرأتی داری مهرهی این بازی میشی؟ اگه لو بریم حکم جاسوس رو داریم براشون نمیترسی بمیری یا بلایی سرت بیآد؟
لبم رو با زبون خیس میکنم و تک خنده ای شکل میگیره:
- خیلی وقته پی همه چی رو به تنم بدجور مالیدم.
ابروهاش از تعجب بالا میرن:
- انتطار داشتم بگی آهی هست!
خودم رو به جلو میکشم:
- آهی که هست و همه جوره حواسش جمعه؛ قول داده چشمش به جون هر دومون باشه ولی...
سرفهای میکنم و جواب میدم.
- قبل از قول آهی من پی همه
چی رو مالیدم یعنی دقیقاً همون موقعی که تصمیم گرفتم برسم به خود واقعیم. وقتی که شدم کیا!
با دقت داره به حرفهام گوش میکنه و سری تکون میده:
- شخصیت عجیبی داری، پسراشم جیگر تو رو ندارن! میدونی الان دقیقاً کجا وایسادی؟ من و تو داریم میشیم جز مهرههای اصلی یه گروه خلافکاری خیلی عظیم که خلافهای ریز و درشتشون از حساب خارجه.
شونه ای بالا می ندازم:
- پام گیره مجبورم تا آخرش برم!
و باز هم انگار شوکی بهش وارد میشه:
- به قول آهی، تا خود کثافت؟
آهی یا حامی؟ اسمش مهم نیست مهم آرامش اسمشه که توی هر موقعیتی بشنوم ته ته دلم قرص میشه که یکی همه جوره هوامو داره تا وقتی آهی هست یعنی جای نگرانی نیست؛ چون آهی همونجور که مهربونه به وقتش مثل یه عقاب تیز و بیرحمه.
- تا خود کثافت! ناخواسته قاطی این بازی شدم ولی عادت ندارم از هیچ بازیای بازنده بیرون برم.
نظرات شما عزیزان: