,

من-پسرم

قسمت-229

 

کافیه برای هر نوع اعتمادی؛ اگر نمی‌تونین، بی‌خیال همه چی بشین!
حرف‌هاش رو با اخم و جدیت به زبون می‌آره و بعد شنود رو زیر کفش‌هاش خرد و خاکشیر می‌کنه.
این دو تا به چه چیزی‌هایی توجه می‌کنن! بی‌خود نیست که تا حالا لو نرفتن، من به زور فقط یه پیرمرد دیدم که ماهان بهش تنه زد و زود هم با معذرت خواهی ازش دور شد! وارد خونه تیمی می‌شیم و به محض بسته شدن در، صدای آهی بلند می‌شه:
- مسخره‌ها!
پشت پنجره می‌ایسته و پرده رو کمی کنار می‌کشه:
- بفرما ماشین‌هاشون دارن شرشون رو کم می‌کنن. حتماً باید توپ و تشر می‌خوردن که عقب بکشن!
ماهان خودش رو روی مبل پرت می‌کنه:
- اینجوری کارمون سخت می‌شه باید هر بار چک کنیم که شنود نزده باشن.
پرده رو رها می‌کنه و روبه‌روش روی مبل می‌نشینه:
- چک که باید هر بار بشه ولی دیگه جرأت نمی‌کنن تکرارش کنن. بین دو تاشون روی مبل تک نفره خودم رو رها می‌کنم و پام رو روی میز شیشه‌ای روبه‌روم جا می‌دم:
- از یه طرف این‌ همه زحمت کشیدی برای نجات اون مرد از یه طرف دیگه برمی‌گردی جوری با طرف حرف می‌زنی که راحت بتونه بی‌خیال این همکاری بشه؟ چندچندی با خودت داداش؟ بگو لااقل ما هم از گمراهی و ظلمات نجات پیدا کنیم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 15:31 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب