,

من-پسرم

قسمت-227

 

شما برو یه چرت بزن.
سر پر دردم رو به صندلی تکیه می‌دم و می‌چرخم به سمت پنجره. سرعت لحظه‌به‌لحظه بالا می‌ره و من هم به بیرون زل زدم و دارم سعی می‌کنم بعضی چیزها رو فراموش کنم. دستی به حالت تق‌تق به بازوم می‌خوره.
- پاشو اینا رو بخور وگرنه همین ‌جا پرتت می‌کنم پایین.
دست راستم رو روی بازوی چپم بالا و پایین می‌کشم:
-  کدخدا ول کرده شاقلی بی‌خیال نمی‌شه.
نمی‌فهمم چی می‌شه فقط تا نزدیکی شیشه پرت می‌شم و برمی‌گردم با کمر محکم به صندلی می‌خورم. شانس آوردم فقط نیش ترمز زد، اگه با این سرعتش ترمز می‌زد الان کف خیابون پهن بودم!
- بلد نیستی برونی مجبور نیستی بشینی پشت فرمون.
- تو حرف دهنتو بفهم لازم نیست به فکر رانندگی من باشی. این کوفتیا رو هم زودتر بخور نازکشت فعلاً سرش به یه آخور دیگه بنده!
یه بررسی سریع می‌کنم و دستی رو می‌کشم که ماشین وسط خیابون تقریباً خلوت یه نیم گردش می‌کنه و با صدای جیغ آشنای لاستیک ها متوقف می‌شه.‌‌ تنه‌م رو می‌کشونم سمتش و چهره‌به‌چهره‌ توی چند میلی متریش هجی می‌کنم:
- ببین منو! دوس دخترای(...) رو با من اشتباه نگیر. رابطه من و آهی به خودمون مربوطه، فضولیش به هیچ کس نیومده نه تو نه اتابک نه هیچ کره خر دیگه‌ای. کارتو بکن بی‌صدا؛ بذار رفاقتمون بمونه سر جاش.
منتظر جوابشم که دستش بدون لمس تنم روی کمربندم می‌نشینه و لب‌هاش می‌خندن:
- خوبه داشتم بهت شک می‌کردم؛ الان مطمئن شدم سالمی نه این که از عصر سر این موضوع بهم نپریده بودی نگران حال روحیت بودم!
دیوانه! انگار روش آهی بیشتر به درد خودش می‌خوره یا شایدم هنوز برای من زوده ازش استفاده کنم! اهمیتی به دستش نمی‌دم و می‌خوام کامل برگردم سر جام که توی همون حالت نگهم می‌داره. خودش کمی جلوتر خم می‌شه و باز دوباره سر جاش برمی‌گرده. منتظر می‌مونم ببینم می‌خواد چیکار کنه. با دست آزادش قوطی رانی رو به دستم می‌ده.
- چهار دقیقه وقت داری همه محتویات این کیسه رو بخوری وگرنه همین ‌جا کنار خیابون می‌ذارمت آشغالی بیاد ببرتت. نه آهی می‌شناسم نه اتابک، می‌شناسی منو دیگه، کله خر تر از من خودمه.
مستقیم توی چشم‌هاش زل می‌زنم.
- کمرمو ول کن می‌خوام بشینم!
- شرمنده‌تم اول میل بفرمایین سپس بترمگین.
توی همون حالت با وجود تقلاهام نگهم می‌داره تا همه چیزهای داخل کیسه رو تموم می‌کنم و بعد خودش دستش رو از کمربندم می‌کشه و راحت سر جاش می‌نشینه.
چشم‌هاش رو توی حدقه می‌گردونه:
- کی می‌شه یه حرفی بهت بزنن و مثل یه انسان بهش گوش کنی؟ کمرم پیچ خورد چند دقیقه توی اون حالت مجبور شدم نگهت دارم.
پا روی پا می‌ندازم:
- مجبور نبودی تو هوا نگهم داری، روی زمینم می‌تونستی حرفتو عملی کنی.
استارت می‌زنه و دستش روی دکمه‌ی انتهایی ترمز دستی جا می‌گیره.
- کاش می‌تونستی از بیرون خودتو ببینی که...
حرفش رو نصفه می‌ذاره و با سرعت گرفتن از کوچه خارج می‌شه. یکم سر دردم بهتر شده و کم‌کم داره فکر خشک شده‌ام به کار می‌افته. صندلی رو به عقب هول می‌دم و پاهام رو بالا می‌آرم و روی داشبورد جاشون می‌دم:
- قرار کجاست؟ کس دیگه‌ای هم قراره بیاد؟
مسیر رو کج می‌کنه و به سمت یکی از محله‌های بالا شهر می‌ره:
- نه خودمون دوتاییم، از یه خونه خیابون(...) باید یه بسته رو تحویل بگیریم و برای اتابک ببریم.
سری بالا پایین می‌کنم و از آینه‌ی بغل بیرون رو از نظر می‌گذرونم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 15:38 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب