,

#من_پسرم

#قسمت_224

 

مسخره‌ترین چیز برام پایین آوردن ارزش انسانیه که توی رفتار نارین به وضوح دیده می‌شه. درسته ماهان همپاش می‌شه ولی نه تا حدی که نارین داره خودش رو به حراج می‌زنه. اونقدری که از این موجودات بی‌ملاحظه که گند می‌زنن به اسم دختر متنفرم؛ از یک متجاوز به عنف متنفر نیستم! دلیلش هم عوض کردن و چه بسا خراب کردن دید جنس مرد نسبت به زنه! توی مسائل تجاوز به عنف کمی؛ فقط کمی سر و کله بجنبونی متوجه می‌شی کرم از خود درخت بوده! بگذریم از موارد خاصی که مرده خودش مریضه یا با نقشه‌ی قبلی وارد شده ولی توی خیلی از رابطه‌هایی که بعدا‌ً دخترها مدعی می‌شن راضی نبودن، خودشون نخ اولیه رو داده بودن!
نفس عمیقی می‌کشم و با کشیدن دست‌هام به طرفین کمی از خستیگم رو به در می‌کنم. چند دقیقه‌ست توی حیاط دارم قدم می‌زنم ولی هنوز سر و کله ماهان پیدا نشده. تا حالا ازش خبری نشده دیگه هم خبری نمی‌شه، معلوم نیست باز این عفریته کجا برداشته بردتش! فقط امیدوارم گندی که سیاوش توی خونه‌ی سام زد تکرار نشه! این بار دیگه به قول اتابک آهی‌ای نیست که جمعش کنه. پا روی سبزه‌های کوتاه قد می‌ذارم و وارد باغ می‌شم. درخت‌های سبز و بلند من رو به یاد کوهنوردی‌های باباکوهی می‌ندازه. از مسیری که بالا می‌رفتیم بیشتر سنگ بود و کوه هر چند سرسبزی و درخت هم کم نداشت ولی مسیر برگشتش محشر بود، یک قسمتش کلا‌ً از بین درخت‌ها می‌گذشت و شیب زیاد کوه اصلا‌ً آدم‌رو نبود ولی خب مزه پایین اومدن از اونجا می‌ارزید به خطرات سُر خوردن‌هاش. جایی درست بین درخت‌های تازه شکوفه زده‌ی هلو صندلی گهواره‌ای عسلی رنگی گذاشته شده. از همین فاصله قیمتی بودن صندلی توی چشمه، بدون اهمیت به این که این صندلی شخصیه و امکان داره صاحبش اتابک باشه و از این کار خوشش نیاد و برام دردسر بشه، پاهای خسته‌م رو بهش می‌رسونم و با نشستن روش قسمتی از خستگیم رو رفع می‌کنم. صدایی از درون بهم نهیب می‌زنه که این کارم بوی خوبی نداره، من هم از روی لجبازی لم می‌دم روی صندلی و دست به سینه چشم‌هام رو می‌بندم.
 هنوز افکارم هول رفتار نارین می‌گرده، نه تنها نارین، بلکه همه‌ی دوست دخترهای بچه‌ها. خیلی وقته دارم به این فکر می‌کنم چه چیزی می‌تونه یک آدم رو به این مرحله برسونه؟ راحت دارن به پسرها سرویس می‌دن بدون هیچ محدودیتی! چرا باید تا این حد خودشون رو پایین بیارن که بشن ملعبه دست؟ صرفاً بشن یکی از چند تا دوست دخترِ پسرها؟ آمار دوست دخترهای ایمان و دخترهای رنگ و وارنگی که سیاوش باهاشون لاس می‌زنه از دست خودشونم خارجه!
 جالبی داستان برام اون قسمتیه که حتی خودشون هم قبول کردن که فقط یک رابطه دوست دختری دوست پسری دارن، یعنی نارین آتاناز و همه‌ی بقیه‌ی دخترها در جریانن که هیچ وقت دوست پسرهاشون برای ازدواج روشون حساب نمی‌کنن! می‌دونن و اینجوری وا می‌دن. بیشتر حرصم می‌گیره از این ساده بودن‌ها و ارزون فروختن‌ها! چی رو به چه قیمت کمی می‌فروشن!
 دلم می‌سوزه از این گدایی محبت، که دختر باید همه جوره از خودش خرج کنه و مایه بذاره برای صرفاً بودن این شخص مذکر! حجم آرایش روی صورت نارین و اینهمه به خودش رسیدن‌ها نمونه کوچیکی از خودش خرج کردنه، از بدنش، از زیبایی‌هاش، احساسات لطیف زنانه‌ش، زنانه‌هایی که صرفا‌ً قربانی هوس می‌شن!
دستی به بدنم می‌خوره و سرمای بدی از بدنم می‌گذره. بوی گند معروف عطرش بینیم رو می‌سوزنه و سعی می‌کنم از جام بلند بشم ولی باز هم دست و پام قفل کرده و نمی‌تونم جُم بخورم. می‌خوام جمله‌ی توی ذهنم رو به زبون بیارم ولی زبونم ثقیل شده و فقط اصوات بی‌معنی از گلوم خارج می‌شه، که اون هم اونقدر ضعیفه که حتی خودم هم نمی‌شنومش چه برسه به این که کسی از وسط این باغ بتونه بشنوه! ذهنم رو یک جا متمرکز می‌کنم و با تمام توان مونده توی بدن فلج شده‌ام، زور می‌زنم برای حرکت ولی صدای نحسش دوباره کل تنم رو سست می‌کنه.
- چرا می‌ترسی؟ فقط می‌خوام یکم بازی کنیم با هم!
هه! فکر کرده با بچه طرفه! من بیست و دو سالمه کور خونده بتونه گولم بزنه! دستش که روی سرشونه‌م می‌شنیه آه از نهادم بلند می‌شه، دوباره داره موفق می‌شه ... لعنت به منی که اونقدری ضعیفم و قدرت ندارم که بزنم زیر دستش. تمام درد و فریادم رو توی گلوم جمع می‌کنم و برای آخرین بار داد می‌زنم؛ باز هم، باز هم بی‌فایده ست. التماس چشم‌هام هم نمی‌تونه جلوی پیشرویش رو بگیره.
- آروم باش، زود تموم می‌شه. فقط یه کوچولو باهم بازی ‌کنیم تا مامانت برگرده بعد میری.
لبخند کریهش و صدای زمزمه‌وارش کنار گوشم.
- به مامان چیزی نگیا، اون الان خودش به اندازه‌ی کافی حالش بده، از بازی کردن ما هم خوشش نمی‌آد، اگه بفهمه دعوات می‌کنه.
جمله‌ش توی ذهمم تکرار می شه، مامانت چیزی نفهمه... چیزی نفهمه...
کور خوندی آشغال، بذار مامانم بیاد بهش می‌گم داری اذیتم می‌کنی. همه چیز رو می‌گم.
هر کاری می‌کنم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 15:42 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب