,

من-پسرم

قسمت-220

 

شکوفه زده‌ی سر کوچه وارد خیابون می‌شیم. توی حاشیه خیابون چند قدم بیشتر راه نرفتیم که آهی از دستم می‌کشه و نگه‌م می‌داره. گوشه‌ی چشم‌هام جمع می‌شه و با دیدن ماهان علت توقفش رو می‌فهمم. اون طرف خیابون درست مقابلمون به ماشینش تکیه زده و از همین جا توی دلم آشوب به راه افتاده؛ ماهان می‌دونه و می‌دونسته دخترم!
- بیا گوشیت؛ چیزهایی که قبلاً گفتم یادت نره، وقت کمی برای پیدا کردنش داری.
باز هم بدون حرف سری تکون می‌دم. گوشی رو کف دستم می‌ذاره.
- برو منتظرته.
باز هم از اون لبخند مهربون‌هاش می‌زنه ولی پشت لبخندش آرامش همیشه‌ش رو نمی‌گیرم، بدتر بهم می‌ریزم!
دوباره سری تکون می‌دم و گوشی رو توی دستم می‌گیرم که برم ولی محکم از مچ دستم می‌کشه.
- مگه لالی هی سر تکون می‌دی؟ یه کلوم حرف بزن بفهمم حالت خوبه!
نمی‌دونم چی می‌شه که آروم و بدون فکر کردن به چیزی می‌خندم.
- خوبم؛ قبلنم گفتم، اون مرد رو نجات می‌دم نترس، خراب نمی‌کنم.
دستم رو از بین انگشت‌هاش آزاد می‌کنم و بدون نگاه کردن به اطرافم از خیابون رد می‌شم. روبه‌روی ماهان می‌ایستم که تکیه‌ش رو از ماشین می‌گیره:
- چه عجبی دل کندین از هم!
چه می‌دونی تو از روابط ما؟ چه می‌دونی از اجباری که من رو کنار آهی نگه داشت و حالا شده تنها کسی که بهش اعتماد نصفه نیمه دارم؟ چی می دونی تو!
سمت در راننده می‌رم. شاید رانندگی کردن بهتر از صم و بکم نشستن باشه!
- سوئیچ.
  سوئیچ رو به سمتم پرت می‌کنه و توی هوا می‌گیرم. بین در نیم لای ماشین می‌ایستم و نگاه آخر رو به آهی می‌ندازم. دست به سینه همون طرف خیابون ایستاده و نگاهمون می‌کنه. نگاهم رو ازش می‌گیرم و با گذاشتن عینکم روی چشم‌هام سوار می‌شم. دستی رو می‌خوابونم و فرمون هیدرولیک یه دور کامل خیلی نرم زیر دستم می‌چرخه و ماشین باصدا از جا کنده می‌شه. تک بوق می‌زنم و حامی و پشتیبان این روزهام رو وسط خیابون رها می‌کنم. الان دیگه آهی هم نیست؛ فقط من و تنها من!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 15:47 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب