,

من_پسرم

#قسمت_218

 

سرعت لحظه‌به‌لحظه با صدای آهی بالاتر می‌ره و حرصش رو سر ماشین بیچاره خالی می‌کنه. من هم فقط در سکوت به گلوله‌ی آتیش چشم‌هاش خیره شدم؛ کم حرفی و آروم بودن تنها چیزی که به خوبی به این چشم‌ها می‌نشینه. دستش روی دنده ثابت مونده و داره فشارش می‌ده و مطمئنم عمراً اگه خودش هم حواسش باشه. دستم رو روی دستش می‌ذارم.
- تو که اعصابت از من ضعیف‌تره!
چشم‌هاش رو باز و بسته می‌کنه و تُن صداش پایین می‌آد.
- عصبانیتم رو هنوز ندیدی؛ این که چیزی نیست.
نگاهش رو تا دستم پایین می‌آره و دوباره بالا می‌کشه. بدون هیچ عکس العملی به رانندگیش ادامه می‌ده.
چند دقیقه می‌گذره و دستش رو که از زیر دستم بیرون می‌کشه متوجه محو بودن خودم به چهره‌ی آهی می‌شم!  اخم‌هام رو توی هم می‌کشونم و سرم رو به پشتی صندلی تکیه می‌دم. سقف ماشین دیدم رو پر کرده و من غرق فکرم؛ همون طوری که ماهان گفت، آهی واقعاً اینقدر با نفوذه؟ کسی که برای یه دختر تو خیابون اینجوری رگ گردنش بالا می‌زنه چطور می‌تونه ناموس دوستش رو تهدید کنه؟ در برابر جمله ماهان که گفت از کجا معلوم همون تهدید در مورد من هم نباشه فقط گفت که به ماهان اعتماد داره! یعنی ممکنه آهی پلیس نباشه و یه خلافکار کله گنده باشه که من رو برای نجات یه سر دسته خلافکارها بخواد بفرسته وسط گروه اتابک؟
دارم اتفاقات رو سبک و سنگین و حرف‌ها رو عیار سنجی می‌کنم که گوشی آهی زنگ می‌خوره؛ نگاه از سقف نمی‌گیرم ولی گوش از افکارم می‌گیرم.
- مشکلی نیست؛ همه چیز سر جاشه.
-....
- همون قرار قبلی؛ دو تا راننده!
 نگاهم از سقف به آینه و چشم‌های آهی می‌رسه. چه زود داره همه چی رو هماهنگ می‌کنه!
فرمون با ظرافت خاصی زیر دست‌هاش یه دور کامل می‌زنه.
- توربو می‌دونه آذرخش و کیا از بهترین نیروهامن و فقط به خاطر رفاقت بین دو گروه دارم این مدت رو بهتون قرضشون می‌دم.
-...
دندون قروچه می‌کنه و سرش رو با عصبانیت به سمت شیشه می‌پیچونه.
- دلم تنگ شد می‌آم سر می‌زنم تو نگران نباش!
بعد از گفتن یه سری حرف‌ها گوشی رو قطع می‌کنه و جلوی فرمون پرت می‌کنه. مشخصه امروز اساسی ریخته بهم و جالبیش به اینه که من هم به طرز عجیبی ساکت و حرف گوش کن شدم!
جلوی خونه‌مون ترمز می‌کنه. هنوز پام رو از ماشین بیرون نذاشتم و بین زمین و هوام که صدای ناراضیش به حرف می‌آد.
- اگه ماهان زنگ زد یا پیم داد باهاش بد حرف نزن.
سری تکون می‌دم و بی‌رمق کاملاً پیاده می‌شم. چند قدم رو طی می‌کنم و به در خونه‌مون می‌رسم. طبق عادت دست به جیب می‌برم تا کلیدم رو بیرون بکشم ولی با جیب خالی روبه‌رو می‌شم. همیشه همراهم بودها حالا از شانسم جاش گذاشتم! مچ دست راستم رو برمی‌گردونم و ساعت رو نگاه می‌کنم؛ این موقع روز مامان هم خونه نیست! دستم روی زنگ واحد همسایه می‌ره ولی بین راه برمی‌گرده. دهنم رو از حرص جمع می‌کنم و اطرافم رو دید می‌زنم.  وقتی از خلوت بودن دور و برم مطمئن می‌شم دست می‌ندازم گَل دیوار و با گیر دادن پام به در ورودی از دیوار سنگ‌نما خودم رو بالا می‌کشم. از همون بالای دیوار دستم رو به حفاظ بالای در می‌گیرم و با پرش، دستم رو هم آزاد می‌کنم. هنوز کف پام به زمین نرسیده که گوشیم زنگ می‌خوره. با دیدن اسم آهی تعجبم رو پس می‌زنم و جواب می‌دم.
- بگو؟
- دیوارتون چند متریه؟
سوالش از پهنا تو حلق دختر همسایه! گفتم حالا چیکار داره! از پایین به بالا نگاهی به دیوار می‌ندازم.
- بین سه و چهار.
نچی ادا می‌کنه.
- وقتی یه کاری می‌کنه بهش فکرم می‌کنی؟ 
ابروهام بالا می‌پرن؛ جان!
- یه بار دیگه تکرار کن.
- دختر سالم از بالای دیوار به این بلندی پایین نمی‌پره. خواهشاً تا وقتی که کارمون تموم نشده بلایی سر خودت نیار!
قشنگ حرفش رو پیچوند!  اجازه جواب دادن بهم نمی‌ده و بلافاصله صدای بوق آزاد توی گوشم نجوا می‌کنه.

***

با ضربه ای که به پیشونیم می‌خوره کج‌کج به آهی نگاه می‌کنم.
- حس نمی‌کنی یکم پر رو شدی؟
متفکر جواب می‌ده:
- نه همچین حسی ندارم.
- خیلی رو داری! خیلی!
خم می‌شه کنار گوشم‌:
- دو ساعته زل زدی به پسر مردم!
من داشتم به آماده کردن وسایل و چیزهای داخل ونی که توش نشستیم، نگاه می‌کردم؛ اصلاً پسره رو ندیدم! جوری می‌گه پسر مردم انگار من دخترم که پسرها برام جذابیت داشته باشن! نگاه عاقل اندر سفیهی بهش می‌ندازم.
- باید اجازه می‌گرفتم؟
- اجازه نه ولی خوشم نمی‌آد با من باشی و این رفتارا...
خودم رو جلوتر می‌کشم.
- من به خوش آمد تو کاری نمی کنم یادت نره! حدت رو نگذرون.
چند تقه آهنگ دار  به شیشه کاملا دودی ون نواخته می‌شه و  آهی بدون حرفی سریع پیاده می‌شه. بلافاصله صدای زمزمه وار مردی به گوشم می‌رسه:
- امیرعلی مطمئنی می‌خوای دختر وارد گروهشون کنی؟
امیرعلی دیگه کیه؟
- عمو! به انتخاب من شک نکن. از طرفی کار از کار گذشته، از مرحله معارفه هم گذشتیم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 21:0 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب