,

#من_‌پسرم

#قسمت_216


لیوان توی دستم رو بالا میارم ولی نگاه ثابت شده‌ی ماهان روی سرم که به شونه‌ی آهی تکیه زده دستم رو توی هوا خشک می‌کنه. لیوان رو پایین می‌آرم و قصد فاصله گرفتن از آهی رو دارم که آهی متوجه می‌شه و لیوانی که تقریبا داره به میز می‌رسه رو توی هوا نگه می‌داره. با گذاشتن دستش روی دستم لیوان رو بالا میاره و دوباره به خوردم می‌ده. چشم‌های ماهان به تمسخرمون می‌نشینه. پوزخند ظریفی می‌زنه.
- تو که اینقدر شیداشی چرا خودت باهاش نمی‌ری؟
آهی داره چی‌کار می‌کنه! مطمئنم از عمد داره جلوی ماهان این رفتار رو بروز می‌ده. با فشاری که به دستم میاره مانع حرف زدنم می‌شه.
- می‌دونی که نمی‌تونم!
دست به سینه به صندلی پشت سرش تکیه می‌ده.
- به چه اعتمادی داری می‌سپریش به من؟ از کجا معلوم همون بلایی که خواهر منو بهش تهدید کردی، سرش نیارم؟
پرتقال های داخل حوض از همین فاصله هم توی دیدمه. ترجیح می‌دم شکوفه های صورتی رنگ روی درخت پشت حوض رو وارسی کنم تا اینکه بخوام با ماهان دهن به دهن بشم.
- یک‌سال حواست بوده یک ماهم روش.
نگاه سنگین ماهان باعث می‌شه از درخت های سرسبز اطرافم نگاه بگیرم و بفهمم به چی زل زده. یه بررسی که می‌کنم متوجه انتقال گرما به بدنم از بازوم می‌شم. دست آهی دور شونه‌م پیچیده و نگاه ماهان داغ کرده. آروم لب می‌زنم آهی و باز هم به نشانه سکوت بازوم رو فشار می‌ده. ماهان چشم هاش رو باز و بسته می‌کنه و بدون نگاه کردن به من خیره توی تیله های قهوه ای سوخته آهی لب می‌جنبونه.
- قبوله به شرط حفظ امنیت خانواده م از ریز به درشتش. اگه سام بو ببره فقط تو می تونی به موقع به دادشون برسی.
آهی سری بالا پایین می‌کنه.
- نمی‌گفتی‌ام خودم حواسم بود.
پوزخند ماها.
- آره دیدم اون شب...
باز برگشتن سر خونه‌ی اولشون! چه اعصاب و حوصله ای دارن این دو تا!
- بسه!
با کمک آهی سر پا می‌ایستم؛ می‌خواد برای راه رفتن کمکم کنه ولی دستش رو پس می‌زنم.
- نمی‌خواد مگه چلاقم!
 رو به ماهان دستش رو دراز می‌کنه.
- خودت هم تا حالا فهمیدی برام چقدر ارزش داره؛ یا به حساب پارتنر من یا به حساب رفیق فاب خودت؛
لب هاش رو با زبون خیس می‌کنه و جمله ش رو ادامه می‌ده.
- جون تو و جون نفس!
امروز مدام ماهان می گفت نفس و آهی می گفت کیا؛ و حالا این نفس گفتن آهی یه جوریه برام! با همه‌ی نفس گفتن هاش فرق می‌کنه.
ماهان دست آهی رو پس می‌زنه و دستش رو به سمت من می‌گیره؛ دستم که بین انگشت هاش قرار می‌گیره کلماتش هم جاری می شن.
- فقط به حساب همون رفاقت خودم و کیا. جونش؛ نفسش؛ کیای وجودش؛ همه سالم برمی‌گردن حتی به قیمت جون خودم.
می‌چرخه سمت آهی و ادامه می‌ده.
- از کی شروع می‌شه کارمون؟
- خبرت می‌کنم.
با جواب آهی کتش رو از پشت صندلی برمی‌داره و بدون هیچ حرف دیگه ای ازمون دور می‌شه.
پشت سر ماهان به جلو قدم بر می‌‌دارم.
- آهی جلوی ماهان اینقدر نچسب بهم!
هم قدمم می‌شه و دم گوشم پچ می‌زنه.
- چیه ماهانِ همه کاره شده مامور ارشاد؟
جدی می‌ایستم و توی چشم هاش می‌گم.
- شد یه چیزی بگم مسخره بازی در نیاری؟ خوشم نمیاد بعد از این‌همه مدت یه شبه جلوش جلد عوض کنم.
برخلاف تصورم سکوت می‌کنه و جای خوشحالی داره که درکم می‌کنه. این‌همه مدت سعی کردم کسی نفهمه و حالا متوجه شدم ماهان از همون اول می‌دونسته!
سرم رو به طرفین تکون می‌دم و این افکار رو از خودم دور می‌کنم.
از کافه خارج می‌شیم و کنار ماشین آهی که می‌رسیم ازش رد می‌شم.
- کجا؟
بدون برگشتن جواب می‌دم.
- خونه! دیشبم دیر موقع رفتم خونه الان باید ...
حرفم رو قطع می‌کنه:
- بیا می‌رسونمت.
دست راست به جیب به طرفش می‌چرخم.
- راننده تاکسی نمی‌خوام خودم می‌رم!
ریموت رو می‌زنه و همزمان با سوار شدنش فقط می‌گه "زود سوار شو"
باز زورگویی هاش شروع شد. من نخوام این آدم من رو برسونه کی رو باید ببینم؟ توی همین فکرم که در رو باز کرده و توی ماشین می‌نشینم.
ماشین که راه می‌افته شروع می‌کنه به حرف زدن.
- از امروز به بعد هر فکر اضافه ای که توی مخته رو بریز دور! تویی و جون من، ماهان، خانواده هاتون و آدم های من!
همه جوره می‌تونی به ماهان اعتماد کنی، باهاش هماهنگ باش و راحت.
ببین روزگار به کجا رسیده که آهی داره دوست خودم رو برام توصیف می‌کنه!
فکر اضافه حتما منظورش به کتی و ...
- از کِی؟
- از روز جمعه؛ ولی قبلش خبرت می‌کنم برای وصل کردن ردیاب.
بی حال سری تکون می‌دم.
- آهی؛ به نظرت ماهان زیادی به روابط ما حساس نیست؟
عینک دودیش رو روی چشمش جا به جا می‌کنه‌:
- چرا حساسیت نداشته باشه؟
توی آینه به چشم های شیطونش خیره می‌شم.
- چرا باشه؟
با انگشت هاش روی فرمون ضرب می‌گیره.
- شما یک عدد جذاب لعنتی هستین!
از جوابش شوکه می‌شم. دستم رو زیر چونه می‌زنم و بهش خیره می‌شم که متوجه نگاهم می‌شه و با خنده شونه ای برام بالا می‌ندازه. صدایی بین جیغ و داد از گلوم خارج می‌شه.
- آهی!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 21:5 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب