#من_پسرم
#قسمت_215
آرنجش رو روی میز میذاره و خودش رو به سمت آهی سوق میده:
- هه! رفیق! همون موقع که اسم خواهرم رو آوردی وسط، رفاقت بینمون تموم شد. رفاقت یعنی خواهر من خواهر تو؛ نه این که آبروی خواهر رفیقت رو تهدید بکنی بیغیرت!
نگاهم به چهرهی آهی میرسه؛ آهی و تهدید آبروی یه دختر؟ اونم خواهر ماهان!
و اما باز هم آهی خونسرد.
- راه دیگه برام نذاشتی. همون موقع هم بهت گفتم کار رو نکشون به جایی که رفاقت رو بذارم زیر پا.
گره مشت ماهان میزنه زیر نوشیدنی روی میز و پرتش میکنه کف حیاط. گارسون به سمتمون قدم تند میکنه ولی با اشارهی آهی عقب گرد میکنه.
- آهی بد خراب کردی بد! رگم رو میزدی رفیقم بودی چیزی نمیگفتم ولی پای ناموس رو نباید میکشیدی وسط!
صدای داد مانند ماهان و بیان تک تک کلمات آهی!
- مگه نمیخوای کیا رو نجات بدی؟
صورت سرخ شدهی ماهان و رگ شقیقههای برجسته شدهش نشون میده چقدر اسم خواهرش خونش رو به جوش آورده و سکوت اجباری داره خفهش میکنه.
- نه دیگه وقتی جنابعالی هستی من چیکارهام!
پوزخندهای تازه اضافه شده به ماهان اساسی روی مخه! اوف!
- قبلنم اخطار دادم که به من تیکه نندازی، یادت رفته؟ حوصلهی بحث بیخود و نبش قبر ندارم؛ حرف یه کلومه، با ته مونده رفاقتمون جواب بده. همهمون درگیر یه ماجرای بزرگیم؛ میتونی کمک کنی؟ اگه کاری که میخوام انجام بدین همهمون از مهلکه در میریم.
سرم داره گیج میره و جوری سنگین شده که حرفهای بچهها رو هم نصفه نیمه میشنوم. منِ قوی با این شوکها دارم از پا در میآم؛ خدایا چیکار میکنی با من؟
کف دستم رو بالا میآرم و به سر و چشمم میکشم.
- بسه! به هر کی میپرستین تمومش کنید؛ داره حالم بهم میخوره.
صدای ضعیف و درد دارم که بلند میشه آهی از ماهان نگاه میگیره و با ادای نچی سرش به سمتم میچرخه. صندلیش رو به صندلیم میچسبونه. با دستش سرم رو به شونهش تکیه میده و آب پرتقال روی میز رو به لبهام میرسونه.
- مک بزن.
جملهی ماهان باعث میشه چشمهام رو ببندم.
- اوخی دختر کوچولمون داره غش میکنه!
میخوام سرم رو بلند کنم که آهی مانعم میشه و با تشری که به ماهان میزنه، مجبورم میکنه نی رو توی دهنم بذارم و مک بزنم.
همزمان با ورود خنکی به بدنم و سر حال اومدن سلول های مغزیم حرف های آهی رو میشنوم.
- من مجبورم کیا رو بفرستم توی گروه اتابک و تنها کسی که بهش اعتماد دارم تویی؛ ته موندهی رفاقتی که با هر دومون داشتی رو سر این محافظت نا محسوس خرج میکنی؟
نظرات شما عزیزان: