من پسرم
قسمت-211
هنوز دودش رو کامل بیرون نفرستادم که سیگار از دستم کشیده میشه و زیر پاهای آهی جوری له میشه که اجزاش با آسفالت یکی میشه!
جوری توی حال خودم بودم که اصلا نزدیک شدنش رو متوجه نشدم! تکیه از ماشین میگیرم و از کنارش رد میشم.
لحظهی آخر که میخوام از کنارش رد بشم چشم هاش نگهم میداره. نمیدونم از کجا سر چشمه میگیره این دلیلی که بند بند وجودش رو مستاصل کرده.
پلک باز و بسته میکنم.
- آهی؛ یه چیزی درونم داره میسوزه و لحظه به لحظه شعله ورتر میشه و هیچ چیزی هم نمیتونه آب روی آتیش بشه جز یه نفر که اون هم...
حرفم رو قطع میکنم و به سمت در شاگرد میرم و سوار میشم. سرم رو به پشتی صندلی تکیه میدم و چشم هام رو میبندم. چند ثانیه میگذره که صدای باز و بسته شدن در میاد و آهنگ زنگ گوشیم توی ماشین پخش میشه. آخرین باری که گوشیم رو دیدم توی جیب پشتی شلوارم بود؛ ولی الان صداش چیز دیگه ای میگه!
نظرات شما عزیزان: