من پسرم
قسمت-210
- یه بغل مردونه می خوای برای دردت؟
گنگ نگاهش میکنم؛ این آهیه؟ حالش خوبه؟ میفهمه چی میگه؟
- چند تا پاکت سیگار بسمه!
بشکنی توی هوا میزنه و پسری از تاریکی بیرون میاد. کِی هوا تاریک شد!
- بسته سیگارت رو بده!
پسره متعجب میشه.
- سیگار می خوای چیکار آهی؟
صداش جدی و کمی شبیه داد میشه.
- کاریت نباشه؛ فقط چند نخ از اون کوفتی بده.
سوئیچ رو از روی موتور میکشه و به سمت پسره پرت میکنه.
- این موتور رو هم با خودت ببر.
پسره بدون حرفی بسته سیگارش رو به دست آهی میده.
آهی از دستم میگیره.
- پیاده شو.
جمله ماهان توی ذهمم بازخوانی میشه" از آهی فاصله بگیر"
اونقدر داغونم که حتی فکر مخالفت هم به ذهنم نمیرسه! فقط آروم زمزمه میکنم.
- آهی نمی....
قبل از اینکه جملهم کامل شه از دستم میکشه و تن بی جونم بین بازوهاش اسیر میشه. طبق عادتم میخوام با مشت و لگد بیفتم به جونش ولی نمیدونم چی میشه که دستم دور کمرش پیچ میخوره و هر چی عصبانیت از ظهر کشیدم و درد و تیر کشیدنم قلبم میشه اشک و توی چشم هام میجوشه.
با کف دستش آروم به کتفم میزنه.
- دختر و پسر نداره؛ آدم حالش خراب باشه باید خودش رو خالی کنه. گریه کن؛ بعدش هم خواستی با مشت و لگد بخاطر بغل کردنت میتونی بزنیم، مشکلی ندارم!
بعد از شنیدن حرفش مشتی درست وسط کمرش میزنم و بلافاصله صدای هق هقم اوج میگیره. من توی مسیری که انتخاب کردم تنهام؛ تنهای تنها! حتی خدا هم تنهام گذاشته از بنده هاش انتظاری نیست!
نظرات شما عزیزان: