,

من پسرم

قسمت- 202

 

می‌نشوندم و می‌خواد برای آوردن آب بره ولی از گوشه‌ی پیراهنش می‌کشم.
- آهی حالا چیکار کنیم ماهان رو؟
خودمون دو تا هم می‌دونیم هیچ کدوم حرفی به ماهان نزدیم ولی چه کنیم که  وقتی عصبی می شیم باید به یه چیزی پیله کنیم و  بپریم بهم‌!
کنارم با فاصله می‌نشینه.
- نمی‌دونم والله؛ فعلا که دهنش رو بستم ولی با این حساب وقتمون کمه باید زودتر دست به کار بشیم برای شروع نقشه.
زیر لب زمزمه می‌کنم.
- کی تموم می‌شه این بازی؟
پچ می‌زنه.
- به تو بستگی داره؛ هر وقت اعلام آمادگی کنی وارد گروه اتابک می‌شی.
حالا که به اینجا رسیدم؛ وجودم به لرزه افتاده. آخر این ماجراها به کجا می‌رسه؟ من باید چیکار کنم؟
- هنوزم نمی‌خوای بگی کارم چیه؟
صداش رو صاف می‌کنه و رو بهم می‌نشینه.
- باید یکی رو توی گروه اتابک شناسایی و نجات بدی!
تا امروز فکر می‌کردم می‌خوان این دو تا باند خلاف و باند های مرتبط بهشون رو با اطلاعاتی که به دست میارن منحل کنن ولی با شنیدن حرفش تعجب می‌کنم.
- پس یعنی... یعنی تو قصد جمع آوری اطلاعات و دستگیری اتابک و سام رو نداری؟
لبخند کمرنگی می‌زنه.
- اونم به وقتش؛ فعلا نجات اون مرد توی اولویته!
این مرد کیه که ایتقدر براشون ارزش داره؟
حس خوبی به این قضیه ندارم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 16 مرداد 1397 ] [ 20:37 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب