من پسرم
قسمت-194
و زیاداش دستت باشه دیگه؛ نه؟
بی خیال داد و بیداد ها و حرف هایی که دارم به آهی میزنم میشم و با فشار دادن دندون هام بهم دیگه، خیز برمیدارم سمت ماهان ولی آهی از دستم میکشه و نگهم میداره.
- آروم بگیر ببینم چه خبره!
اینهمه بد و بیراه بارش کردم و زدمش یه لحظه اخم نکرد ولی حالا بخاطر حرفی که از ماهان شنیده عصبانی شد! آهیای که عصبانیتش انگشت شماره و معروفه به خونسرد بودن!
از دستم میکشه و به پشت سرش هدایتم میکنه. سینه به سینه ماهان می ایسته.
- روابط من و کیا نه به تو بلکه به هیچ کس دیگه ربطی نداره! یک بار دیگه کنایه یا طعنه بشنوم بد می بینی.
منتظر جواب ماهان نمیمونه و به سمتم برمیگرده.
- چرا اینجایی؟ جلسه چی شد؟
توی صورتم دقیق میشه و متعجب میپرسه:
- صورتت چرا اینجوری شده؟
دهن باز میکنم جواب بدم که ماهان توی جواب دادن پیش دستی میکنه.
- من زدم!
روبه روی آهی میایسته و توی چند قدمی من!
نگاه آهی بین دوتامون رد و بدل میشه.
- چتونه باز افتادین به جون پاچه هم؟
می خوام دستم رو از دستش بیرون بکشم که مچ دستم رو محکم تر فشار میده.
- کجا؟ بنال ببینم چه مرگتونه شما دو تا؟
میخوام از حرکتی که روی ماهان رفتم اجرا کنم و پام رو بالا میارم که آهی متوجه میشه و با دست آزادش میزنه توی پام.
- چیه؟ جفتک میندازی؟ دو ساعته منو اینجا معطل کردین، سام صد بار زنگ زده!
کف دستم رو به شونهش میکوبم تا ازش فاصله بگیرم.
- ول کن دستم...
هنوز جمله م کامل نشده که سرم گیج میره و توی هوا رها میشم ولی قبل از برخورد به زمین آهی نگهم میداره.
عصبی و کلافه نوچی میکنه.
- یه چیزیتون میشه شما دو تا! ماهان چشه این؟ چرا دعواتون شده؟
- دختره دیگه بدنش ضعیفه؛ اونجوری که من کوبیدمش زمین شانس آورد ضربه مغزی نشد!
با صدای ماهان دست آهی هم کم کم پهلوم رو بیشتر فشار میده.
- داستان راستان تعریف نکن، کیا چش..
- نفس؛ به اسم خودش صداش بزن!
و صدای ماهان آخرین صدایی که میشنوم!
نظرات شما عزیزان: