,

#من_پسرم

#قسمت_190


دست مشت کرده‌ام رو به سقف ماشین می‌کوبم.
- لعنت بهت خروس بی موقع؛ یه نگاه به ساعت بنداز، آخه این موقع شب من به چه بهونه‌ای  این همه آدم رو بپیچونم؟ بگم دارم میرم کدوم قبرستونی ؟
شونه بالا می‌ندازه.
- سه دقیقه وقت داری!
لگد دیگه ای نثار ماشین نازنینش می‌کنم و به خونه برمی‌گردم.
از بین آدم هایی که توی سالن نشستن و خیلی ها از همون اول انتظار داشتن برم دستبوسیشون! می‌گذرم و کنار گوش مامان زمزمه می‌کنم.
-  سرپرست گروه یه کاری براش پیش اومده، من باید به جاش برم پیش بچه ها توی اردوگاه، خارج شیراز!
صدای آرومش کنار گوشم نجوا می‌کنه.
- برو!
سر بلند می‌کنم که صداش متوقفم می‌کنه.
- همین امشب باید می‌رفتی برای شیفت؟
طعنه حرفش رو می‌گیرم و دستم مشت می‌شه‌! خوبه خودش هم می‌دونه دل خوشی از خونواده‌ش ندارم!
صدای آرومم از گلو خارج می‌شه.
- مامان...
دستش رو بالا میاره که ساکت می‌شم. نگاه معنا داری توی چشم هام می‌ندازه.
- حواست به خودت باشه! بگو رهام برات تاکسی بگیره! 
کسی که خودش هنوز دلش با خانواده ش یک رنگ نشده که بگه به داییت بگو برات تاکسی بگیره، به جاش دست آویز رهام می‌شه؛ چه انتظاری از من داره؟

در برابر نگاه های خیره خیره و متعجب بقیه؛ بدون توجه به صدا زدن های رهام و مجتبی کفش هام رو به پا می کشم و از خونه بیرون می‌زنم. نفس نفس عصبی می‌زنم و سوار ماشین شده در رو بهم می‌کوبم.  این پسر یک دقیقه با خودش فکر نکرده شاید کسی اینجا با من ببینتش؛ اونوقت من باید بگم این نره غول کیه که این موقع شب دارم باهاش میرم!
- یک دقیقه اضافه آوردی! دیدی گفتم می‌تونی؟
- خفه شو فقط!
با سر انگشت هاش ضرب می‌گیره روی فرمون.
- آروم باش کوچولو، تازه کارمون شروع شده، کار ما هم شب و روز حالیش نیست، باید خودت رو وفق بدی!
چشم هام رو بهم فشار می‌دم.
- آهی! اون لامصب رو ببند؛ تو رو به هر کی می‌پرستی؛ برای چند دقیقه!
از لحنم تعجب می‌کنه ولی نمی‌دونه چقدر عصبانیم! مریم نباید اونجوری نگاهم می‌کرد؛ نباید! نگاهش حرف زیاد داشت و از همه مهم ترش این بود که الان داری توی بدترین موقعیت ممکن تنهام می‌ذاری! الانی که لازمت دارم!
لحنم بهت زده‌ش فقط می‌گه.
- لباس‌هات رو درست کن یا اگه نداری...
بین حرفش میام.
- دارم.
مانتو و شال رو از خودم جدا می‌کنم و روی صندلی عقب پرت می‌کنم.  سرم رو به صندلی تکیه‌ می‌دم، دست روی چشم هام می‌ذارم و به خریت همیشه‌م ادامه می‌دم و باز هم خودم رو به دست آینده‌ای که آهی برام رقم می‌زنه، می‌سپرم!
به شدت سرم درد می‌کنه و همه‌ی‌حرف ها توی کله‌م می‌پیچه؛ جوری حالم بده که اصلا برام مهم نیست الان دارم به کجا  برده می‌شم!

- رسیدیم پیاده شو بچه ها داخل منتطرن!
دست از روی صورتم برمیدارم و با پلک های نیمه باز به در خونه‌ی سام نگاه می‌کنم. دستی به صورت آشفته‌م
 می‌کشم و پیاده می‌شم ولی نشونه‌ای از پیاده شدن آهی بهم نمی‌رسه؛ عقب گرد می‌کنم.
- نمیای؟
- یه جایی کار دارم؛ برو میام!
بی حوصله سری تکون می‌دم و دستم رو به معنای اینکه مشکلی نیست بالا می‌گیرم.
آهی ازم دور می‌شه و منم به خونه نزدیک می‌شم. زنگ رو می‌فشرم و وارد خونه‌ی سام می‌شم. آهی که چیزی بهم نگفت و الان وسط سالن موندم باید کدوم طرف برم که صدای سام توجهم رو به سمتش جلب می‌کنه.
حرف سام که از دهنش خارج می شه با گیجی نگاهش می کنم. اونا فکر می کنن من واقعا پسرم! و همین داره دردسر ساز می شه و الان دقیقا بدترین شرایط ممکنه که تا حالا توش گیر کردم!
یعنی چی این حرف؟ صداش دوباره بلند می شه و یه شوک دیگه بهم وارد می کنه.
ـ کیا نشنیدی چی گفتم؟ بچه ها توی استخر منتظرمونن.
با کمی مکث و حفظ ظاهر جواب می دم:
ـ باید برم جایی نمی تونم بیام.
اخم می کنه و با جدیت می گه:
ـ هر کاری داری بذار برای بعد، نمی خوام بیشتر از این از بقیه فاصله بگیری!
لعنت بهت سام! دوست دارم خفه ش کنم. آخه الان من چه خاکی تو سرم بریزم؟!  اگه آب به لباسم بخوره که تموم دار و ندارم دیده میشه! دیگه چه برسه به اینکه بخوام با مایو برم برای شنا!  هه!
لب هام رو به زور تکون می دم: آخه...
بین حرفم می پره:
ـ آخه  ماخه نداریم، سریع بیا.
خودش به سمت رختکن می ره و من هم بالاجبار  دنبالش وارد می شم.
با ورودم سر و صدای پسرها رو می شنوم و پشت بندش چشمم به بدن های برهنه شون میفته . چشمم با دیدن بدن هاشون گرد می شه و برای لحظه ای پاهام به زمین می چسبن که یه نفر سرم رو در آغوش می کشه و جلوی دیدم رو می گیره. سرم رو به سینه ش فشار می ده و دستش دور بدنم قرار می گیره. آروم دم گوشم نجوا می کنه:
- هیس نفس تکون نخور! من می دونم دختری!
با شنیدن صداش و درک موقعیتمون نسبت بهم می خوام ازش فاصله بگیرم که حلقه دست هاش دور کمرم تنگ تر می شه و اجازه نمی ده بهتم رو با دیدنش کم تر کنم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 16 مرداد 1397 ] [ 20:57 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب