,

#من_پسرم

#قسمت_179

 

اون خنده‌ی قشنگِ لعنتیش رو قطع نمی‌کنه و ما بین همون چهره‌ی خندونش می‌گه.
- وسواسِ بیچاره.
دست به جیب شلوار نسبتا گشاد، خودم رو به آشپزخونه می‌رسونم.
- یادم نمی‌آد اظهار نظر خواسته باشم!
 دست به سینه به اُپن تکیه می‌ده.
- اظهار نظر نبود واقعیت محض بود. یکی از صندلی ها رو از پشت میز بیرون می کشم و به سمت آهی می‌چرخونمش.
- تا زمانی که لباس هام خشک می‌شه یه دست لباس تمیز بهم می‌دی؟
هر دو ابروش رو همزمان بالا می‌ندازه و "نوچ" رو ادا می‌کنه. دستم مشت می‌شه؛ حتی یک ثانیه هم نمی‌تونم لباس یکی دیگه رو تحمل کنم.
- اینجوری نمی‌تونم آهی!
کمی توی جاش جا به جا می‌شه.
- می‌دونی که مشکل من نیست؟
کلافه می‌غرم.
- آهی!

شونه بالا می‌ندازه.
- می‌گی چیکار کنم؟ خوشم نمیاد کسی لباس هام رو بپوشه.
با چشم های گرد شده لب می زنم:
- لااقل یه دروغی بگو که باور کنم! اون کی بود توی کارتینگ به زور  لباسش رو تنم کرد؟ هان؟ الان حساس شدی؟
دستی به صورتش می‌کشه و پشت بندش هم خمیازه‌ای رو بهش اضافه می‌کنه.
- خب اون‌موقع مجبور بودم؛ الان که نیستم.

بوی عطر و تصورات ذهنیم که داره این لباس ها رو توی تن یه پسر تصور می‌کنه داره به حالت تهوع نزدیکم می‌کنه.
دست روی صورتم می‌ذارم و با عجز می‌نالم.
- باور کن الان بالا می‌آرم! یه کاری کن.
شوکه شده مقابلم روی دو پا می‌نشینه و دست هام رو از صورتم کنار می‌زنه.
- باور کن شوخی کردم لباس تن کسی نرفته؛ فقط بهشون عطر زده بودم. یکی از دوست هام می‌خواست استفاده کنه که اون هم نشد.
 با شنیدن حرفش نفس راحتی می کشم و سرم رو به صندلی تکیه می‌دم.
- عوضی!
- خواهش می‌کنم قابل شما رو نداره، لباس ها متعلق به خودتونه!
پسره‌ی خل و مشنگ! دارم بهش فحش می‌دم معلوم نیست چی می‌گه!
 خدا به دادمون برسه پلیسمون اینه بقیه‌ش چیه دیگه؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 مرداد 1397 ] [ 1:30 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب