,

من_پسرم

قسمت_171

 

صدا دوباره توی فضا می‌پیچه و برای لحظه ای نفسم رو قطع می‌کنه. " شما تحت محاصره پلیسین!" نگاهم روی نیم رخ کیا ثابت می‌شه و ضربان قلبم کلافه‌م می‌کنه.  نمی‌دونم چش شده که حرکت نمی‌کنه! لب باز می‌کنم ولی قبل از خروج هر آوایی از بین لب هام  ماشین با صدای بدی عقب می‌کشه و با چرخیدن کامل فرمون زیر دست کیا،  سرعت می‌گیره. از آینه وسط بهمن رو می‌بینم که بین ماشین های پلیس گیر افتاده.
نگاه هر دومون از آینه به عقبه و صدای آژیر از همه طرف توی گوشم هوار می‌کشه. محل قرار جایی بود که خالی از هر سکنه‌ و جاده‌ایه و این یعنی بهترین موقعیت برای فرار!
   چند دقیقه ای تعقیب و گریز طول کشیده؛ ماشین ها به سرعت در حرکتن و کیا با مهارتش مانع جلو زدن ماشین پلیس می‌شه. توی دلم بین همه استرس لبخندی می‌زنم؛ انتخابم کاملا درست و به جا بوده.
تا جایی که چشم کار می‌کنه تاریکیه و تاریکی!  
با به یاد آوردن دو راهی که توی چند متریمونه سریع و خونسرد می‌گم:
-  وقتی گفتم، جات رو باهام عوض کن.
قاطع می‌گه:
- خودم می‌تونم!
نچی ادا می‌کنم و می‌شمرم:
- سه، دو، یک؛ حالا!
با وجود مخالف بودنش ولی با توجه به وضعیت خطرناکی که داخلشیم بدون اعتراض در حالی که فرمون رو جوری نگه داشته تا ماشین منحرف نشه، سریع جاش رو باهام عوض می‌کنه.  روی صندلی راننده قرار می‌گیرم و فرمون رو بین دست هام چفت می‌کنم. با نشستن دستم روی فرمون کیا فرمون رو رها می‌کنه. دم عمیقی می‌گیرم و نگاهم به ماشین های پشت سرم می‌افته؛ دنده رو که جا می‌زنم سرعت هم به یکباره بالا می‌کشه و پلیس ها رو به سمت دو راهی مورد نظرم ‌ می‌کشونم. بخاطر سرعت بالای ماشین اگه مهارت و سرعت هر دومون توی جابجایی نبود تا حالا چپ کرده بودیم!  آینه وسط رو تنظیم  کرده و چشم هام تیز تر از قبل وارد عمل می‌شن. پام روی پدال گازه و نگاهم قفل شده روی ماشین های پشت سر. از کجا پیداشون شد هنوز توش موندم! حالا چرا دیگه بی‌خیال نمی‌شن! اخم هام بهم نزدیک می‌شن؛ خدایا خودت شاهدی نمی‌خوام کاری کنم که بعدا شرمنده بشم ولی نمی‌ذارن! تقصیر خودشونه! همونطور که حواسم به رانندگیه با چشم به داشبورد اشاره می‌کنم:
- بازش کن.
با باز شدنش بالا تنه م رو به سمت کیا می‌کشونم و سریع محتویات داخل داشبوردی که لازم دارم رو چنگ می‌زنم. مشت بسته‌م رو به سمتش می‌گیرم:
- دستت رو باز کن.
دست چپم من و دست راست کیا همزمان از شیشه خارج می‌شه:
- حالا!
مشتم رو باز می‌کنم و چند ثانیه بعد همه‌ی ماشین ها از مسیرشدن منحرف می‌شن و گرد و خاک توی نور مشخص می‌شه. وارد دو راهی می‌شم و سرعتم رو بیشتر از قبل می‌کنم. لبخند روی لب هام بازی می‌کنه و دستم روی دنده می‌نشینه.
- تاریک بود ندیدم؛ چی بودن؟
چراغ سقف رو می‌زنم و تک ستاره‌ی فلزی باقی مونده توی دستم رو نشونش می‌دم:
- مخصوصا همین مواقع‌اند برای کله پا کردن رقیب. وقتی توی مسیر پشت سرت بریزشیون با این سرعتی که ماشین ها در حرکتن تا بیاد به خودش بجنبه اگه درست ریخته باشی حداقل یه لاستکیش پنچر می‌شه. دکمه مخصوص تماس که توی ماشین کار شده رو فشار می‌دم
- کجایی؟
صدای ایمان زودتر از ماهان به گوش می‌رسه:
- همون جایی که گفتی هستیم؛ صدای پلیس اومد خوبین شما؟
سرعت ماشین رو کم می‌کنم و نگاهم به عرق روی شقیقه‌ی نفسه:
- اگه بشه حال الان مون رو خوب گذاشت؛ آره. بیا موقعیت آلفا منتظرم.
با بررسی اطرافم که مطمئن می‌شم هیچ‌کدوم از ماشین ها سالم نموندن که دنبالمون بیان، جایی ما بین دو تا تپه که دید نسبت بهش ضعیفه  می‌زنم کنار و سریع در رو باز می‌کنم:
- اول پلاکا. 
چراغ های ماشین رو روشن می‌کنم تا دید نسبی داشته باشم و از پلاک جلو شروع می‌کنم. طبق هماهنگی قبلی دریل شارژی رو به دستم می‌ده و پلاک به دست آماده بالا سرم می‌ایسته. صدای قیژ و پلاک های قدیمی کنده می‌شن و پلاک های جدید جایگزین می‌شن. پلاک ها رو سریع عوض می‌کنیم که صدای موتور ماشینی از دور به گوش می‌رسه. زودتر از چیزی که فکرش رو بکنم دستم سویچ رو می‌چرخونه و فضا تاریک می‌شه. ضربان قلبم بازیش می‌گیره. کنار لاستیک عقب ماشین هر دو کنار هم می‌نشینم و من پشت سر کیا قرار می‌گیرم. اسلحه رو از کمرم می‌کشم و چسبیده به کیا به جلو خم می‌شم. ماشین توی چند متریمونه و صداش لحظه به لحظه نزدیک تر می‌شه؛ اسلحه رو مسلح کرده و آماده شلیک می‌شم. امکان داره هر کدوم از گروه های رقیب باشه که از عمد پلیس رو خب کرده و حال برای بردن شکارش اومده!
نور ماشین رومون می‌افته ولی نمی‌تونم از جام تکون بخورم، اگه ذره ای حرکت کنم کاملا توی دیدشونیم. دست روی بازوی کیا می‌ذارم و با دو تا فشار کوچیک آماده باش می‌دم و بی صدا بودن رو متذکر می‌شم. آروم دم گوشش لب می‌زنم و اعداد رو می‌شمرم تا با آخرین عدد تیر اندازی رو شروع کنم؛ سر پا می‌ایستم و قصد تیر دارم که ماهان رو می‌بینم‌؛ چشم توی حدقه

می‌چرخونم و  به شونه‌ی کیا  می‌زنم که سریع بلند می‌شه.
- نو رو بنداز روی ماشین.
نور ماشینشون که تنظیم می‌شه روی ماشینم، سریع شروع می‌کنیم به کندن روکش پلاستیکی بژ رنگ روی ماشین!  ایمان داره نگهبانی می‌ده؛ ما سه تا هم درگیریم و با بیشترین سرعت ممکن داریم روکش ماشین رو پاک می‌کنیم‌. آخرین تیکه که کنده می‌شه، می‌زنم روی سقف:
- تمومه، بپرین بالا.
تمام این کار ها کمتر از سه دقیقه طول کشید و توی این زمان اگه نیروی پشتیبانی هم فرستاده بشه بهمون نمی‌رسه مطمئنن!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 مرداد 1397 ] [ 1:48 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب