,

#من_پسرم

#قسمت_150

 

از ماشین نگاه می‌گیرم و پشت به پنجره به دیوار تکیه می‌دم. انگار نمی تونست این حرف رو همون اولش بزنه! یه روانی به تمام معنا که از آزار دیگران لذت می بره.
- اگه همون موقع توی خونه‌ی سام طی دو تا جمله برام توضیح میدادی اینقدر تنش نداشتیم! اون به درک توی ماشین هم می گفتی کفایت می‌کرد!
لبخندی روی لب هاش نقش می‌ بنده:
- بده با خونه‌ تیمیت آشنا شدی؟
ناباور پلک می‌زنم. انتظار هر جوابی داشتم جز این حرف مسخره!
- اینهمه رو اعصاب من یورتمه رفتی که خونه ت رو نشونم بدی؟ هه!
نچی ادا می‌کنه:
- این‌جوری زود پیر می‌شی روی اعصابت کار کن!
دستی توی هوا تکون می‌دم:
- من به مرحله‌ی پیری نمی رسم مطمئنن قبلش از دست کار های تو سکته می‌کنم! 
چشمکی می‌زنه:
- مرگ حقه؛ من فقط وسیله م.
دهن باز می کنم چیزی بگم که گوشی توی جیب شلوار جینم می لرزه. هول کرده دستم به سمتش می‌ره و گوشی آهی رو ازش بیرون می‌کشم. اونقدری عصبانی بودم که کلا یادم رفته بود گوشیش پیشمه، قبل از اینکه مغزم فرمانی بده گوشی رو از دستم می کشه:
- فکر می‌کنم گوشی رو باید به صاحبش برگردونی نه؟
بدون معطلی گوشی رو روی گوشش می‌ذاره :
- بگو
-....

- جدا؟
-.....
- نه مشکلی نیست...
به سمتم می چرخه و جواب شخص اون طرف خط رو می‌ده:
-  دو تا پسریم با هم کنار میایم.
-.....
- نه نه حواسم هست. باشه فعلا!
تماس رو قطع می‌کنه و گوشی رو توی جیب پشتی شلوارش جا می‌ده.
لیوانی رو برمیداره و از چای پر می‌کنه. لیوان به دست به سمت در خروجی به راه می‌افته. کلید می‌ندازه و با چک کردن بیرون، در رو نیمه باز می‌ذاره. کلیدی رو به دستم می‌ده:
- پشت سرم در رو قفل کن و روی هیچ احد و الناسی هم باز نکن حتی اگه اون احد و ناس من باشم!
زنجیر پشت در رو نشونم می‌ده:
- زنجیر پشت در رو بنداز؛ حتی اگه کل ساختمونم بهم بریزه یا اونقدر توی در بکوبن که بیاد پایین اصلا به روی خودت نیار که آدم زنده ای توی این خونه هست!
سوالی به چای توی دستش نگاه می‌کنم:
- کجا داری می‌ری؟ مگه این‌جا خونه ت نیست؟
جرعه ای از چایش می نوشه! آخه الان موقعه چای خوردنه؟
- من واحد بغلیم. اگه مشکلی پیش اومد خبرم کن، خوابم سبکه.
گیج شده نگاهش می‌کنم که با باز کردن در می‌گه:
- برو تو ، کلی کار دارم فرداشب یه جا به جایی کوچولو داریم تو هم باید بیای!
سری تکون میدم. وارد آپارتمان می‌شم و زنجیر در رو می‌ندازم. دست به کمر وسط خونه می ایستم! من اینجا چیکار می‌کنم؟ توی خونه ای که نمی شناسم! خونه ای که معلوم نیست کلیدش دست کیاست!
قدم برمی دارم و اطرافم رو وارسی می‌کنم اینجا دقیقا شبیه واحد خود آهیه با تفاوت های جزئی. جالبه! به خاطر همین شباهتشون اشتباها فکر کردم واحد خودشه. اینجا خونه‌‌ی کیه؟ آها گفت خونه‌ی تیمی!
صدای گوشیم که بلند می‌شه از جیبم بیرون می‌کشمش. شماره‌ی مامان رو که روی صفحه  می بینم گوشه ی لبم زیر دندونم می لغزه و جواب میدم:
- بله مامان؟
با صدای خسته از کار روزانه‌ش جواب می‌ده:
- دوستت چی شد؟

به بهانه ی بد شدن حال یکی از بچه های اردو گفته بودم امشب بالا سر اون دخترم تا دیر رفتنم رو بتونم توجیه کنم ولی حالا...
گوشی رو بین گوش و شونه م نگه می‌دارم و لیوانی رو از کابینت بیرون می‌آرم.
- حالش زیاد خوب نیست؛ تا صبح می‌مونم بالا سرش.
- کی‌ میای خونه؟
لیوان چای رو به دست می گیرم و روی اپن می نشینم.
- فردا میام خونه وسایلم رو برای اردوی ورزشی دانشگاه آماده می‌کنم. یه اردوی یکی دو روزه ست.
صداش دلخور و جدی می‌شه:
-داری خیلی سرت رو با این چیزا شلوغ می‌کنی درست..
بین حرفش میام:
- میخونم جای نگرانی نیست.
چند لحظه سکوت می‌کنه و بعد با گفتن" حواست به خودت باشه" گوشی رو قطع می‌کنه. گوشی رو کنار دستم روی اپن می‌ذارم و چای تلخ رو به لب هام نزدیک می‌کنم. قبل از نوشیدنش نگاهم روی لیوان ثابت می‌شه. بخورم یا نه؟ شونه ای بالا می ندازم و لیوان رو به لب هام می چسبونم.
با روشن شدن صفحه‌ی گوشی و افتادن شماره ی غریبه ی آشنا اخم هام در هم کشیده می شن! این مجتبی چرا دست بردار نیست! پیامش رو باز می‌کنم و برای بار چند دهم نا دیده‌ش می گیرم! به چه اجازه‌ای توی گوشم زده بود و فکر می کرد که به همین راحتی کمکش می‌کنم! برام مهم نیست اون‌موقع بوده یا نبوده، مهم زجر و عذابیه که مادرم توی این سالها بخاطر تنهاییش کشیده! سختی هایی که عامل بیشترشون نبود خانواده ست!
لیوان چای رو توی سینک می‌ذارم. پتویی رو از یکی از اتاق ها برمی دارم و به سمت مبل سه نفره‌ی توی حال می‌رم‌. نمی‌دونم به چه اعتمادی اما یه نفر توی ذهنم می‌گه خبری نیست؛ بخواب و این روح سرگردونت رو آروم کن. حس ششمم احساس خطر نمی کنه و همین بهترین عامله که پتو رو تا گردن بالا بکشم و بی تفاوت به ماجرا های امروز  چشم هام رو ببندم تا فردای پر ماجرا شروع بشه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 مرداد 1397 ] [ 3:25 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب