,

#من_پسرم

#قسمت_144


با کف دست به قفسه‌ی سینه‌م می‌کوبه که قدمی عقب می‌رم:
- برو به کارت برس؛ من رو تهدید نکن!
با لبخند حرص درآری از کنارش می‌گذرم ولی وقتی باهام همراه نمی‌شه جلوی در متوقف می‌شم:
- بیا دیگه، چیزی گم کردی توی اتاقم؟
به سمتم می چرخه. اولین چیزی که توجهم رو جلب می‌کنه، اخم های درهمشه.
- میز صندلی هات خوردنین؟
- گشنه‌ای؟
گوشیش رو در میاره:
- نترس با میز و صندلی شکممو سیر نمی‌کنم.
گوشیش رو توی هوا تکون می‌ده:
- کارم تموم شه میام، باید برای خونه نرفتنِ امشب ، مامانم رو بپیچونم!
از یه طرف اینجا اتاق کارمه و نمی‌تونم تنهاش بذارم از طرفی هم باید سریع خودم رو به سام برسونم. گوشی رو که روی گوشش می‌ذاره، چشم ازش می گیرم و با اشاره ای به ماهان برای این‌که حواسش به اوضاع باشه جام رو بهش می‌دم و با عجله دور می‌شم که صدای ماهان متوقفم می‌کنه:
- کجا می‌ری؟ توی حیاط منتظرته.
سری تکون می‌دم و با عوض کردن مسیرم به سمت در خروجی ساختمون می‌رم. وارد حیاط که می شم سرمای هوا یادم می‌ندازه که کتم رو توی اتاق جا گذاشتم. نگاهی می‌چرخونم و جایی نزدیک پایین پله های داخل محوطه سام رو پیدا می‌کنم. دست به جیب کنارش می ایستم و می‌پرسم:
- صدام زدی؛ چیزی شده؟
دست به سینه به طرفم برمی‌گرده و اخم غلیظی چهره‌ش رو پوشنده.
- فکر نمی کنی باید چیزی رو برام بگی؟
شونه ای از سر بی تفاوتی بالا می‌ندازم:
- چیزی برای گفتن نیست!
یک تای ابروش رو بالا می فرسته و با خشم می‌غره:
- یعنی نمی‌خوای بگی توی طبقه دوم در آخر چه خبر بوده؟
انگشت اشاره‌م رفت و برگشت زیر بینیم کشیده می‌شه:
- حلش کردم!
رخ به رخم می‌شه که نفسش توی صورتم پخش می‌شه:
- چی شده بود که حلش کردی؟
اطلاعات از کجا درز کرده!
- چیز مهمی نبود.
اخم هاش بیشتر در هم کشیده می شن:
- خط قرمز خونه‌ی من رو رد کردن، اون‌وقت می‌گی چیزی نشده؟
چه اطلاعات کامل و دقیقی!  اون اتاق قبلا چک شده بود دوربینی داخلش کار گذاشته نشده!  پس از کجا.‌..
قدمی به سمتش بر می دارم:
- به انداره کافی تنبیه شدن؛ نیاز به دخالت مستقیمت نبود.
خشم و عصبانیت توی صورتش بیشتر نمایان می‌شه:
- قابل بخشش نیست! نیروت کج رفته آهی؛ می فهمی یعنی چی؟
اخم ظریفی توی پیشونیم می‌نشونم:
- تاوانش هر چی باشه من می‌دم ولی با گروه من کاری نداشته باش؛ امنیت کارتینگ، مسابقات رالی و این خونه و تمام برنامه ریزی ها دست این سه تا آدم می چرخه هر کدومشون نباشن کارت لنگ می‌شه و نمی‌تونی کسی رو برای جایگزینیشون پیدا کنی.
پوزخندی می‌زنه:
- اخلاقم رو که می شناسی؟ نمی‌تونم ازش بگذرم باید تنبیه سختی بشه برای بی حرمتی که به قوانین من کرده.
دستی بین موهام می گردونم و پوفی می کشم:
- سام! گفتم که مسئولیت کارش با منه؛ در مورد نیروی تحت امر من تصمیم نگیر خودم تنبیه‌ش کردم. مسئول مستقیم اونا منم هر حرف و تنبیهی باشه من هستم.
یقه‌ی پیراهنم رو توی مشت می گیره و چشم تو چشمم توی فاصله کمتر از چند میلی متری نجوا می‌کنه:
- خودت رو سپر بلاشون نکن؛ می‌دونی نمی تونم بلایی سرت بیارم و از خودت مایه می ذاری؟
و این یعنی سیاوش رو به من بخشید!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 مرداد 1397 ] [ 3:37 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب