,

#من_پسرم

#قسمت_142

 

 

اتابک از دخترش فاصله می‌گیره و به سمت کیا قدم برمی‌داره، توی فاصله‌ی یک قدمیش می‌ایسته: 
- نظرت در مورد دخترم چیه؟ 
کیا خیلی سریع با چشم های خیره شده توی چشم های اتابک جواب می‌ده: 
- هیچ نظری در مورد هیچ دختری ندارم! 
اتابک چونه‌ی کیا رو توی دست می‌گیره و صورتش رو به سمت چپ کج می‌کنه و با خشم می‌غره:
- برای چی دخترم رو پس زدی؟ می‌دونی چند روز ناراحت و توی خوش بود؟ 
کیا تلاشش رو می‌کنه که چونه ش رو آزاد کنه ولی شدنی نیست! نگاهم بین اتابک و کیا می‌چرخه و در آخر به آسنات می‌رسم‌. با قیافه‌ی غمگینی که به خودش گرفته از دور نظاره گر رفتار و حرف های پدرشه!
با صدای گرفته‌ای زمزمه می‌کنه: 
- پدر کاریش نداشته باش! 
ابروی چپ اتابک به بالا پرت می‌شه:
- هیچ کس حق نداره اشک دختر من رو در بیاره؛ همون موقع می‌خواستم برم سر وقتش نذاشتی! 
بالاخره سام به حرف می‌آد: 
- چه خبره اتابک خان؟ کیا آدم منه قرار نیست هر جور خواستین باهاش رفتار کنید! 
همیشه از این رفتار سام خوشم میاومد؛ در عین تمام خلاف هایی که انجام می ده قوانین خاص خودش رو داره، نمی‌ذاره کسی بدون دلیل به آدم هاش دستور بده یا توهین کنه. اتابک دستش رو بالا می گیره: 
- سام تویی که می دونی چقدر روی دخترم حساسم، چیزی نگو.
سام با اخم های در هم جوابش رو می‌ده: 
- الان می‌خوای چیکار کنی؟ باید می‌فهمیدم این‌همه اصرارت برای حضور مامور انتقال بی‌د‌لیل نیست!  پس می دونستی داری کی رو ملزم به اومدن می کنی!
دندون های کیا بهم فشار می‌آرن و اتابک با صدایی ریلکس تر از همیشه می‌گه: 
- باید از دل دخترم در بیاره وگرنه به تعداد اشک های دخترم تقسیم بندیش می‌کنم! 
چشم هام باز و بسته می‌شن ولی نمی تونم حرفی بزنم. اتابک نگاهش رو به چشم های عصبی و مصمم کیا می‌رسونه: 
- می‌تونی؟ 
کیا عصبی می غره: 
- دلیلی برای از دل در آوردن نمی‌بینم! یه پیشنهاد داد و رد کردم؛ تمام!
کیا توی موقعیت بدی قرار گرفته مخصوصا الان که با خواسته‌ی اتابک مخالفت کرد. قضیه رو ساده گرفته نمی دونه اتابک کیه و چه کارهایی ازش برمیاد!
فاصله م رو باهاشون به دو قدم می رسونم: 
- روی خوشی نداره وسط جمع این‌طور رفتار می‌کنید! نمی‌دونسته دختر شماست شما هم حساس نشین روش. 
برای نجات جون کیا دارم روی جون خودم ریسک می‌کنم! اتابک به شدت از دخالت توی ‌کارش متنفره به همین دلیل هم بود که سام زیاد دخالت نکرد!
یقه‌ی کیا رو توی مشتش می گیره و کیایی که بخاطر علامت من بی صدا فقط نظاره گره رو به سمت خودش می کشونه: 
- باید راضیش کنی وگرنه از جونت نمی گذرم! 
دست های کیا مشت می شن و دست راستش به سمت بدن اتابک حرکت می‌کنه که قبل از اینکه کسی متوجه‌ش بشه مشتش رو توی هوا می گیرم و پایین میارم! 
نگاهی به آدم های اسلحه به دست اتابک می‌ندازم که تمام نقاط سالن ایستادن و موقعی که ما درگیر حرف زدن بودیم هر کدومشون دقیقا پشت سر یا کنار یکی از مامورای حفاظت سالن ایستادن، و این یعنی یه اشتباه کوچیک جون همه رو به خطر می‌ندازه! تمام حواسم رو جمع می‌کنم تا چیز اشتباهی نگم:
- چه راضی کردنی می‌خواین؟ معذرت خواهی بکنه کفایت می‌کنه؟ 
 
نوچی ادا می‌کنه: 
- باید پارتنرش(شریک جنسی) باشه؛ دخترم هر چیزی رو اراده کنه باید در اختیارش باشه! 
هدف اتابک از گفتن این حرف ها چیه! یعنی ممکنه که واقعا بخواد کیا رو مجبور کنه  با دخترش رابطه داشته باشه؟! هرچی دودوتا چهارتا می‌کنم نمی‌تونم بفهمم هدف اصلیش چیه! چی می تونه پشت همه‌ی این ها باشه! 
در لحظه فکری به سرم می‌زنه و بدون اینکه بذارم از متولد شدنش ثانیه ای بگذره به سمت اتابک خم می‌شم و توی گوشش زمزمه می‌کنم. 
با شنیدن صدام اخم هاش به شدت در هم می‌ره و بی مقدمه با نگاه چندشی که به کیا می‌ندازه یقه ش رو ول می کنه و هولش می‌ده ولی کیا خیلی مسلط خودش رو محکم نگه می‌داره. این دختر همیشه آماده ست!
 به سمت سام عقب گرد می کنه: 
- چقدر به آهی اعتماد داری؟  
سام دستش رو توی جیبش فرو می‌بره:
- اونقدری که تا حالا تونسته پیشم دووم بیاره و جانشین مستقیمم باشه! 
از اون‌جایی که کمتر آدمی پیدا می‌شه که این‌همه مدت پیش سام دووم آورده باشه این حرف سام یعنی بهم اعتماد کامل داره. 
اتابک سری تکون می‌ده و به سمت دخترش می‌ره تا باهاش حرف بزنه! 
سام با تعجب در حالی که داره به رفتن اتابک نگاه می کنه دستی به چونه‌ش می‌کشه: 
- چی گفتی بهش؟ 
- هیچی، چیز... 
ماهان یکهو سر می‌رسه و بین حرفم می‌پره: 
- آهی میای یه دقیقه؟ 
به سمتش می چرخم: 
- چی شده؟ 
با دستش علامت می‌ده که نمی‌تونه چیزی رو اینجا بگه و با زبونش می‌گه:
- بیا می‌فهمی.
 دستی به شونه ی سام می زنم: 
- یه مشکل امنیتیه باید زود برم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 مرداد 1397 ] [ 3:40 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب