,

#من_پسرم

#قسمت_128

 


چند قدم بیشتر جلو نرفتم که با حس کردن یه عطر آشنا سر جام می‌ایستم و در لحظه با شناختن صاحب عطر سریع به پشت سرم برمی گردم ولی کسی رو نمی‌بینم!  ابروهام به هم نزدیک می شن،   امکان نداره اون آدم باشه. اون توی دانشگاه ما چیکار می‌کنه که دقیقا هم بیاد و به من هم بخوره؟! سرم رو به چپ و راست تکون می‌دم؛ صرفا یه تشابه سلیقه‌ست، حضور اون آدم اون هم این مدلی درصدش صد در صد، صفره.
نامه رو لای کتابم می‌ذارم و دوباره راه می‌افتم.

توی فکرم و دارم به حرف های راستاد فکر می‌کنم." سرپرست بخش کاراته اردوهای ورزشی دانشگاهی. " این خبر اگه توی شرایط عادی بود جز آرزوهام بود و یه دنیا شادی برام داشت ولی الان توی این زمان فقط یه شانس خوب تلقی می‌شه! اون‌قدر از همه طرف تحت فشارم که بعضی وقت‌ها از فکر و خیال زیاد حتی متوجه گذشت زمان هم نمی‌شم! فکر کردن به مشکلات و درگیری هایی که دارم و پیدا کردن راه حل هایی که همه دور از ذهن بشره و غیر قابل اجرا! شب ها اون‌قدر توی افکارم غرق می‌شم که متوجه صبح شدن و رخت بربستن شب نمی‌شم! قدمی به جلو برمی دارم که متوجه بن‌بست بودن راه می شم. نگاهم رو بالا میارم و با دیدن دیوار جلوی روم نچی می‌کنم. پشت می کنم برای برگشتن و پیدا کردن مسیر ولی توی فاصله‌ی میلی متری آدم روبه روم متوقف می‌شم! از دیدنش اون هم این‌جا به شدت جا خوردم و الان بدون هیج صدایی بهش خیره شده‌ام! اصلا من توی این‌بن بست چیکار می‌کنم؟ مگه این مسیر از بخش اداری خارج نمی‌شد؟

 با در هم کشیدن ابروهام راهم رو کج می کنم که از کنارش رد بشم ولی دستش رو از مقابل صورتم رد می کنه و روی دیوار کنارم می ذاره و مسیر فرار رو می‌بنده:
- بودیم در خدمتتون بانو!
دندون هام رو از روی حرص روی هم فشار می‌دم و یه گام عقب رفته، نگاه تندی بهش می‌ندازم:
- می‌بندی یا ببندم برات؟
لبخند دندون نمایی می‌زنه:
- نبندم چیکار می‌کنی؟
دست هام رو مشت می کنم و جایی نزدیک صورتم گارد حمله می گیرم و با خشم توی صورتش می‌گم:
- زحمت بستنش رو تقبل می‌کنم!
قهقه‌ی بلندی سر می‌ده:
- بابا ایول داش نفس! دختر جذابی هستی انصافا! در حق خودت اجحاف نکن!
لعنت بهت، اون دهن گشادت رو ببند! دختر جذاب هه! نفسی می‌گیرم و قبل از این‌که جمله‌ش تموم شه مشتم به سمت صورتش پرت می‌شه و هدف مشت هم دقیقا زیر چشمشه! جایی درست مقابل چشمش با کف دست مشتم رو نگه می‌داره:
- دختر جون! موقعی که من رزمی کار بودم تو تاتی تاتی می کردی!
جدیت صداش و صلابت کلامش به یک‌باره زبون درازم رو از دادن هر جوابی کوتاه می‌کنه!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 18 مرداد 1397 ] [ 1:18 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب