,

#من_پسرم

#پارت_124

 

فاصله ی کمی با مرد ندارم ولی از همین جا هم حدودا چهره‌ش مشخصه. هنوز دست رهام که با احتیاط شونه م رو گرفته بود به آستین پالتوی تنمه که  پسش می زنم و با اخم به سمتش می چرخم:
ـ دفعه ی آخرت باشه بهم دست می زنی!
از اخم و شدت واکنشم بدون گفتن کلمه ای کمی ازم فاصله می گیره. از اینکه پسرا لمسم کنن متنفرم و این روزها مدام این اتفاق داره از طرف پسرهای اطرافم پیش میاد! دهن باز می کنم چیزی بگم که صدای مرد مانعم می شه:
ـ رهام از صبح منتظرم خواهرزاده م رو با خودت بیاری این پسر کیه آوردی اینجا؟
بهت زده کلمه ی خواهر زاده رو توی ذهنم تکرار می کنم و با عصبانیت زیر لب می غرم:
ـ رهام؟
لبخند مردونه ای می زنه و بدون اینکه پاسخی بهم بده نگاهش رو سمت مرد بر می گردونه :
ـ بیا مجتبی، این تو و اینم دختر خواهرت.
صدای متعجب مرد مجتبی نام جایی درست کنار گوشم زنگ می زنه.
ـ نمی بینمش! کو؟
- نفس چرا حواست نیست تو این سرما شالت افتاده تو گردنت که.
رهام بلافاصله بعد از گفتن این حرف، دو طرف شال گردن پهنم رو می گیره و روی سرم می کشتش. لب باز می کنم اعتراض سختی به رهام بکنم که دست هایی از پشت شونه هام رو می گیرن و من رو برمی گردونن. چشم تو چشم مردی می شم ک با نگاه مشکیش به من خیره شده؛ رنگ موهاش خرمائیه و ابروهای پهن و ته ریش مرتبی داره! اخم هام توی هم می ره و زبونم تلخ می شه:
ـ چی شده یهو همه تون یاد من افتادین؟
اشتیاق توی نگاهش کم که هیچ، بیشتر هم می شه:
ـ ای جانم تو نفس تخس و شیطون منی؟ کی انقدر بزرگ شدی؟
دست هاش رو پس می زنم:
ـ به تو چه؟ برو کنار می خوام برم.
هر چی بیشتر از این خاندان فرار می کنی بیشتر بهت می چسبن! اون روز با رهام دعوا کردم علاوه بر این ‌که شر خودش کم نشده، رفته داییش رو هم آورده!
مانع قدم برداشتنم می شه:
ـ کجا دایی؟ تازه پیدات کردم، نمی ذارم بری!
تشر می زنم:
ـ گفتم می خوام برم. حرف تو کله ت نمی ره؟
چشم هاش برای لحظه ای گرد می شن و لب هاش سکوت می کنن:
ـ آروم باش دختر؛ چه خبرته؟ من داییتم. بعد از این همه سال پیدات کردم حالا می خوای بری؟
نمایشی خاک های روی سر شونه ی کتش رو پاک می کنم:
ـ دایی نخوام کی رو باید ببینم؟
صدای جدی رهام دقیقا از پشت سرم به گوشم می رسه:
ـ از خر شیطون بیا پایین نفس! منطقی رفتار کن گذشته ها گذشته. دایی می خواد باهات حرف بزنه، کم تر سرتق بازی در بیار!
جدیت و استحکام صداش باعث می شه برای لحظه ای سکوت کنم و بعد به جای گفتن "برام مهم نیست" بگم "هر چی هست زود بگو می خوام برم!".



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 18 مرداد 1397 ] [ 1:47 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب