,

#من_پسرم

#قسمت_112

 

نگاهم روی آهیه و نفس هام تند و عصبی می شن.  جمله ی سام توی مغزم مدام تکرار می شه. " مسابقه رو که بهش باختی..."
درک این کار آهی برام خیلی سخته!  هر چی بیشتر فکر می کنم بیشتر به بن بست می خورم.
بدون انحراف نگاهم کلمات رو با لحن طلبکاری می گم:
- چرا وسط مسابقه یهو پیدات شد؟ مثل بقیه با ثبت می اومدی که بدونم هستی!
آرنج هاش رو روی میز شیشه ای می ذاره و خودش رو  به سمت صورتم می کشه.  جایی کنار گوشم صدای نسبتا آرومش رو می شنوم:
- توی این کار چیزی به اسم قانون معنی نداره! باید هر لحظه منتظر یه کار غیر منتظره باشی!
حرفش که تموم می شه ازم فاصله می گیره و دوباره به صندلیش تکیه می ده.
حیف حیف که مجبورم به سکوت!
 به حدی از دست آهی بخاطر نارویی که بهم زده شکارم که می خوام لیوان آب توی دستم رو توی صورتش خالی کنم ولی فقط لیوان رو با حرص بین دست هام فشار می دم. نگاه از قیافه ی همیشه ریلکس و بی تفاوتش می گیرم و حواسم رو جمع حرف های ماهان می کنم.
ـ سام به نظرت حالا که همه چی آماده ست؛ زودتر شروع نکنیم؟
نگاه تیز سام حرف ماهان رو نصفه می ذاره. چند ثانیه به سکوت می گذره که رو به آهی می گه:
ـ می دونه برای چی اینجاست؟
آهی ابرو بالا می ندازه:
ـ نچ؛ حتی یک کلمه!
 
خودم رو به ندونستن می زنم و رو به آهی با ابروهایی که در هم گره خوردن می گم:
ـ من چی رو نمی دونم؟
آهی لب هاش رو جمع می کنه و شونه ای بالا می ندازه:
ـ من چیزی نمی تونم بگم.
لیوان توی دستم رو روی میز می ذارم و بدون هیچ حرفی خیره ی سام می شم.
چند ثانیه که از سکوت آهی و به حرف نیومدن سام می گذره تمام سعیم رو می کنم که غافلگیری و کنجکاو بودن ساختگیم توی صدا و صورتم نمود پیدا کنه:
ـ کسی قصد نداره بگه اینجا چه خبره؟
کف دست هام رو روی میز می ذارم و روی میز خم می شم:
ـ اگه می خواین زیر قولتون بزنین و بی خیال حمایت کردن ازم بشین مشکلی با این قضیه ندارم!
همزمان با جمله م صندلی رو عقب می فرستم و برای بلند شدن نیم خیز می شم  که صدای سام باعث می شه همون‌ جا نیم خیز بمونم.
ـ کجا پسر؟ بمون فعلا کارت دارم!
لبخند کوچیکی گوشه ی لبم جا می گیره ولی سریع جمعش می کنم. دوباره می نشینم و دستم روی دسته های صندلی قرار می گیره:
ـ ترجیح می دم اصل مطلب رو بشنوم، بدون حاشیه و زمینه سازی!
سری تکون می ده و سیگار دیگه ای روشن می کنه:
ـ من هم نخواستم برات حسین کرد شبستری تعریف کنم!
از لحن سرد و جدی صداش لرز بدی از بدنم می گذره. چشم های مشکی رنگش رو توی صورتم می گردونه و با جدیت تمام توی چشم هام ثابت می شه:
ـ چند سالته؟
مثل خودش جدی و محکم جواب می دم:
ـ 22
پیک شراب رو به لب هاش نزدیک می کنه و خیره به صورت من، آهی رو مخاطب قرار می ده:
ـ آهی مطمئنی می تونه؟
بلافاصله نگاهش سمت آهی می چرخه:
ـ خودت تاییدش کردی، می دونی اگه از عهده ش برنیاد تو باید تاوانش رو بدی؟
با مشت  روی میز می کوبم که نگاه هرسه شون به سمتم متمرکز می شه:
ـ تو اول بگو کی به کیه شاید من  اصلا نخوام باهات همکاری کنم! چی برای خودت جلو جلو می بری و می دوزی؟
ظرف نوشیدنی رو توی دست می چرخونه و با خونسرد بودن مسخره ش  می گه:
- مگه برای چیزی جز رانندگی اینجایی؟
آب دهنم رو قورت می دم:
- نه!
گوشه ی لبش رو به دندون می گیره و حرکت کوچیکی به سرش می ده:
- پس حله؛ حرف دیگه ای نمی مونه. تو عشق سرعتی منم یه راننده می خوام، به نظرت این پیشنهاد بدیه که باهام همکار بشی؟
دستم روی پام مشت می شه:
- نه، خیلی هم خوبه‌. فقط تا کی وقت فکر کردن روی این پیشنهاد رو دارم؟
خنده ی بلندی می کنه و حرف جدیش رو با شوخی بیان می کنه:
- تا هر وقت دوست داری فکر کن ولی این پیشنهاد فقط یه جواب می تونه داشته باشه اونم آره ست!
این بار از حرص و عصبانیت از وضعیتی که توش گیر کردم، دندون هام رو روی هم فشار می دم ولی در ظاهر لبخند زورکی روی لب هام می نشونم:
- پس با این حساب، باید بپرسم کارم چیه و از کی شروع می شه؟
نوشیدنی توی دستش رو روی میز می ذاره و با کوبیدن کف دست هاش به هم دست  می زنه:
- آفرین پسر خوب! خوشم اومد ازت.
سمت آهی خم می شه و با صدایی که من می شنوم می گه:
- مثل همیشه انتخابات تکه! جربزه ش رو داره!
لب های آهی کج می شن و چیزی شبیه لبخند روی لب هاش نقش می بندن:
- دو سه روز دیگه کارت شروع می شه همون موقع دقیقا بهت می گم چیکاره ای.
  سری تکون می دم و می خوام چیزی بگم که گوشی ماهان زنگ می خوره و بلافاصله بعد از جواب دادنش صدای متعجب  و عصبی ماهان توی گوشمون می پیچه:
- غلط کرده پسره ی (...)‌‌
-....
از جاش بلند می شه و با لحن عصبی تری می گه:
- الان خودم رو می رسونم‌.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 1:42 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب