,

‌#من_پسرم

#قسمت_111

 


باز هم دارم  به همون محلی که سری قبل با آهی رفته بودیم می رم. از دفعه ی قبل خاطره ی خوبی ازش ندارم و حالا همراه ماهان و آهی اینجام برای دیدن کسی که مدتیه فکرم رو به خودش
مشغول کرده. کسی که از این به بعد مدام باید ببینمش و باهاش همکار شم؛ از طرفی اگه همین آدم از ماهیتم با خبر بشه کارم ساخته ست!
 دست هام رو توی جیب کاپشن آهی فرو می کنم و کنار ماهان قدم برمی دارم.
آهی داره با گوشی حرف می زنه و من هم از سر بیکاری دارم به حرف هاش گوش می دم که صدای ماهان نگاهم رو به صورتش می کشونه:
ـ دفعه ی اولته که می خوای سام رو  ببینی؟
سرم رو به نشانه ی "آره" تکون می دم. گوشه ی لبش رو به دندون می گیره و با صدای آرومی که آهی نشنوه می گه:
ـ اینکه سام می خواد ببینتت یا به عبارت دیگه اجازه داده ببینیش یعنی از فیلتر هاش رد شدی، امروز روز  مهمیه برات، حواست رو جمع کن چون هر کسی تا این مرحله نمی رسه! 
نگاهی توی صورتش می گردونم:
ـ تو می دونی برای چی می خواد من رو ببینه؟
پلک هاش می پرن و سریع بدون اینکه فرصت حرف دیگه ای رو بهم بده قاطع می گه:
ـ نه!
این عکس العمل سریع یعنی ماهان هم می دونه چه خبره و تا حد مرگ از سام می ترسه! برام قابل هضم نیست بعضی از چیز ها. شاید مسخره باشه ولی من ترس خاصی نسبت به سام ندارم. فقط همون وحشت مشترکی که بخاطر رازم نسبت به همه دارم رو تو وجودم حس میکنم.
از کنار استخر عبور می کنیم و چند قدم فاصله داریم تا مقصد. نگاهم رو به زمین دوختم و تو فکر سام و نحوه بر خوردم باهاشم.
 با شنیدن صدای مردی نگاهم رو از سنگ گران قیمت کف می گیرم و تمام حواسم متوجه صاحب صدا می شه.

سیگار گوشه ی لبش رو بین دو انگشت شصت و اشاره ش می گیره و همزمان با بیرون فرستادن دود از ریه هاش، روی صندلی می نشینه. پا روی پا می ندازه:
- چقدر طولش دادین! می دونی از کی گفتم که بیاین؟
روی صندلی های دور میز گرد شیشه ای می نشینیم و آهی جواب سام رو می ده:
- یه سری کار پیش اومد، مجبور شدیم حلش کنیم بعد بیایم.
حین حرف زدن آهی نگاه سام روم زوم شده بود. آخرین کلمات آهی که تموم می شه، بالاخره بعد از مدتی خیره شدن به من، سیگارش رو گوشه ی لبش جا می ده. بخاطر سیگار گوشه ی لبش کلماتش کمی نامفهوم می شن:
- از چیزی که فکر می کردم بهتر بودی.
جام شرابی رو که بهم تعارف می کنه رو پس می زنم و خیره به چشم هاش می گم:

- رانندگی رو دوست دارم؛ سعی کردم هر چی بلدم رو کنم.
ماهان مشروب توی دستش رو مزه می کنه و جام دیگه ای رو به سمت آهی می گیره: 
- نمی خوای خستگی در کنی؟
آهی بدون اینکه نگاهش رو از گوشی توی دستش بگیره جواب ماهان رو می ده:
- با معده م سازگار نیست.
سام کام عمیقی از سیگارش می گیره و همزمان با خاموش کردنش توی زیر سیگاری کریستال، بدون نگاه گرفتن ازش می گه:
- آهی بپا کیا جات رو نگیره؛ مسابقه امروز رو که بهش باختی!
با شنیدن حرف سام سرم می چرخه و روی چهره جدی و خنثای آهی ثابت می شه.
باورم نمی شه که آهی همون راننده ای بوده باشه که اینهمه به پر و پامون پیچیده! پسره کلا قاطی کرده، یعنی نمی خواد به هدفش برسه ؟
 اون از لج کردنش سر لباس پوشیدن من، این هم از اخلالی که توی مسابقه به وجود آورد!
خیلی خوب می شد اگه می فهمیدم آهی واقعا طرف کیه!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 1:44 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب