,

#من_پسرم.

#قسمت_102

 

دستم رو به نیمکتی که روش نشستم تکیه می دم و بلند می شم. صاف مقابل چشم های به خون نشسنه ی کیارش می ایستم. پرهام قدمی به عقب برمی گرده و رو به کیارش می گه:
- دیگه خودت همه چی رو از زبونش شنیدی، فکر نکنم نیازی به توضیح بیشتر باشه. 
اشاره ای به من می کنه و با خونسردی و تمسخر رو به کیارش می گه:
- این تو و این دوست پسر جدید خواهر عزیزت. لطف کن شر هر دوشون رو از سرم کم کن، وگرنه فحش ها و مشت هایی که اون روز زدی رو بدجور تلافی می کنم.
با شنیدن آخرین جملات، کیارش با گفتن "خفه شو عوضی" به سمت پرهام یورش می بره. قبل از اینکه بتونه بهش برسه آرنجش رو می کشم و نگهش می دارم. آرنجش رو از بین دستم بیرون می کشه و وقتی می بینه پرهام رفته، به یقه ی پیراهنم چنگ می زنه:
- سنخیتت با کتی چیه؟
 نگاهم از دست هایی که یقه م رو محکم گرفتن به چشم های صاحب دست می رسه و با اخم های در هم بهش می توپم: 
- هر چی.
مچ دست هاش رو می گیرم  و با یه فشار مجبورش می کنم دستش رو از یقه م برداره.
هنوز قدمی ازش فاصله نگرفتم که دستش بالا می ره و قبل از اینکه توی صورتم پایین بیاد توی هوا می گیرمش. چه فکری کرده با خودش که  روی  من دست بلند می کنه؟
تا حالا کسی دستش به من نخورده، یه کاره معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای پیداش شده، می خواد بزنه توی گوشم! با خشم از بین دندون هام می غرم: 
- داری چه غلطی می کنی؟
دندون هاش روی هم فشرده می شن و پوزخندی می زنه:
- غلط رو که شما سه تا کردین. اصلا تو کی هستی که سنگ خواهر خل من رو به سینه می زنی؟
دستش رو می پیچونم و پشت کمرش نگه می دارم. کامل سرش  رو به سمت بالا می گیره و رگ گردنش بیشتر معلوم می شه ولی صدایی ازش در نمی آد. نزدیک بهش کنار گوشش با صدایی که از خشم می لرزه کلمات رو بیان می کنم:
- حرف دهنت رو بفهم بچه! من هر کسی هستم به خودم مربوطه. تو اگه راست می گی حواست رو بیشتر می دادی به خواهرت که گند بالا نیاره.
با قدرتی که بخاطر عصبانیتش بیشتر شده، تقلا می کنه که خودش رو آزاد کنه برای درگیری ولی کاری از پیش نمی بره و نفس های تند و عصبیش توی گوشم زنگ می زنن. توی همون حالتی که دستش رو پشت سرش نگه داشتم با مشتم فشاری به کمرش می دم و چند متر جلوتر هلش می دم. سکندری می خوره ولی دستش رو به دیوار می گیره و از زمین افتادنش جلوگیری می کنه. ورزش های رزمی که به طور فشرده و به اجبار مادرم  یاد گرفتم الان باعث می شه که کیارش نتونه بهم نزدیک تر از حد معمول بشه.
قبل از این ورزش رزمی خودم چند سالی به طور حرفه ای چند تا ورزش رو هم زمان کار می کردم و از لحاظ قدرت بدنی و هیکل قوی تر از چیزی که به نظر می آد هستم. حالا هم توی این مدت حرفه ای تر و قوی تر شدم.
انگشت اشاره م رو به طرفش می گیرم و تهدید وار می گم:
- (...) به جای اینکه الان برای من رگ گردنت بیرون بزنه برو یقه ی این مرتیکه رو بگیر که خواهرت رو نابود کرده.  برو یه فکری به حال کتی کن.
لباسش رو مرتب می کنه و با صورت سرخ شده ش کلمات رو بیان می کنه: 
- نگران نباش برای هر دوشون به اندازه ی کافی دارم.
لحظه آخر می ایسته و با ابروهایی که به شدت توی هم قفلن و چشم هایی که ازشون شر می باره می گه:
- دیگه نه دور و بر پرهام می پلکی نه کتی. دوباره بری سراغ پرهام، آبروی کتی  رو به باد می ده؛  اگه هم اطراف کتی ببینمت تاوانش رو کتی باید پس بده.
بدون اینکه منتظر جوابم بمونه ازم دور می شه.
عصبی دستی بین موهام می گردونم و در آخر  دستی به پشت گردنم می کشم که عرقش دستم رو خیس می کنه. یعنی تا حدی به هم ریخته و عصبی هستم که نمی تونم درست نفس بکشم! نره بلایی سر کتی بیاره؟
 شماره کتی رو می گیرم و روی گوشم می ذارم. کنار خیابون می ایستم و منتظر تاکسیم که صدای خوشحال و خندونش توی گوشی می پیچه:
- جانم کیا؟
دستی برای تاکسی ای که توی چند متریمه تکون می دم. با عجله و ته مونده های خشمم می گم: 
- کجایی؟
از لحن صدام و بی مقدمه حرف زدنم جا می خوره و با صدایی که دیگه اثری از خنده توش نیست جوابم رو می ده:
- اتفاقی افتاده؟
 سوار می شم و گوشی رو توی دستم جا به جا می کنم:
- پرهام کیارش رو خبر کرده بود و بدون اینکه بدونم همه ی حرف هامون رو شنیده.
صدای جیغ خفیفش باعث می شه گوشی رو کمی از گوشم فاصله بدم.
- خاک تو سرم شد. وای الان چه گلی به سرم بگیرم. کیارش من رو می کشه.
جیغ می زنه و اسمم رو صدا می زنه:
- کیا، بدبخت شدم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 2:12 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب