,

من پسرم

قسمت-100

 

بلند می شه و مقابلم قد علم می کنه. بخاطر قد بلند بودنم تفاوت قد زیادی با هم نداریم؛ دقیقا سینه به سینه م می ایسته و در کمال آرامش لبخندی رو روی لب هاش می نشونه:
- من می خوام این خانواده دوباره پیش هم جمع بشن و این کار رو هم می کنم. حتی اگه تو کمکی نکنی.
ولی حواست باشه وقتی برگشتین به خانواده، از اینکه با گذشته شون قضاوتشون کردی، پشیمون می شی.
با انگشت اشاره ش به بینیم می زنه:
- خوشحال شدم از دیدنت دختر خاله، به زودی دوباره زیارتت می کنم. 

دستی به عنوان خداحافظی توی هوا تکون می ده و سوت زنان از کنارم رد می شه.
چشم هام رو می بندم و دندون هام رو محکم روی هم فشار می دم.
خیلی اون کتی دیوونه برام امروز اعصاب گذاشته یه پسرخاله ی خل و چلم پیدا کردم که روی مغزم بارفیکس بزنه!
- دایی زنگ زده باید برم. بعدا دوباره می آم.
با شنیدن خداحافطیش، از کم شدن شرش نفس راحتی می کشم. می دونم که بخاطر حرف های من و راضی نشدن مامان داره زنگ  نزده ی داییش رو بهونه  می کنه ولی خب الان اینجا نبودنش بزرگترین مزیته .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 2:25 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب