,

#من_پسرم

#قسمت_90

 

 

با دیدنم برای چند لحظه دقیق و متعجب توی صورتم خیره می شه. بعد از مدتی گنگ نگاهم کردنم؛ انگار چیز هایی رو به یاد می آره که یکدفعه از جا می پره ولی باز هم با سرگیجه ای که داره به اجبار  دستش رو به لبه مبل می گیره تا سقوط نکنه.
طلبکار و عصبی بهم می توپه:
- اینجا کجاست؟
توی همون حالت بدون اینکه نگاهم رو ازش بگیرم و با یه لحن عادی می گم:
- خونه ی من؛ معلوم نیست؟
مردمک چشم هاش می لرزن ولی ترسش رو به روی خودش نمی آره:
- مبارکت باشه! من رو چرا آوردی اینجا؟
نگاهی به هیکل مردونه ش می ندازم و با چشم به مبل پشت سرش اشاره می کنم:
- بشین کارت دارم.
حالش بده ولی از لجاجت خوشش می آد و هنوز سر پا ایستاده.
نگاهی به اخم های درهمش می ندازم و با تحکم می گم:
- بشین دو کلوم حرف دارم باهات.
برای لحظه ای چشم هاش رو می بنده و دستی به پیشونیش می کشه: 
- چه حرفی؟ ما با هم حرفی نداریم!
جمله ش که تموم می شه سرش بیشتر گیج می ره و مجبور می شه بنشینه.
نگاهم توی چهره ی پسرونه ش می چرخه و هر چی اخم هاش بیشتر بهم نزدیک می شن سیمای مردونه ش بیشتر به نمایش گذاشته می شه.
- حالا که رازت رو فهمیدم می خوای چیکار کنی؟
سکوت می کنه و بدون هیچ کلامی منتظر ادامه حرفم می مونه. آرنج هام روی زانوهام می ذارم و  انگشت هام رو در هم گره می زنم:
- اساسا آدم راز داریم ولی فقط تا زمانی که منافعم به خطر نیفته، رازدار خوبیم.
کمی به جلو خم می شه و با چشم هایی که به زور باز نگه شون داشته و مردمک چشمش که لرزششون بیشتر می شه:
- از کجا معلوم منفعتت به ضرر من نباشه؟
از حاضر جوابیش  خنده ای روی لب هام می آد؛ ولی زود جمع می شه.
- نفعی بیشتر از تضمین هویتت؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 4:42 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب