,

#من_پسرم

#قسمت_85


آهی

 

به سمت پشت ساختمان اصلی قدم بر می دارم و هر سه نفر هم پشت سرم دارن میان. صدای تق تق کفش پاشنه بلند آسنات تنها صدایی که سکوت فضا رو می شکنه. پیست و ماشین  و این چیزها رو پشت سر می ذارم و وارد محوطه درخت کاری شده می شیم. محوطه ای که سام برای پذیرایی از مهمان در نظر گرفته و برای ساختنش هم خودش نظارت مستقیم داشت.
از کنار استخر آب که شکست نور داخلش صحنه زیبایی رو به نمایش گذاشته و آب داخلش هوس شنا کردن رو به آدم می ده، می گذریم و به میز و صندلی ها می رسیم.
صندلی سفید رنگ رو عقب می کشم و می نشینم؛ به فاصله چند ثانیه بعدش بقیه هم روی صندلی ها جا می گیرن. گوشیم رو در می آرم و تک زنگی می زنم تا عصرونه رو بیارن. دارم گوشی رو روی میز قرار می دم که  ماهان می گه:
- ول کردیم اومدیم اینجا مشکلی پیش نیاد توی پیست؟
ابروهام رو بالا می فرستم:
- نه بچه ها توجیهن. تا ده دقیقه دیگه همه ی رانتده ها رو بیرون می فرستن.
سری تکون می ده و به گفتن خوبه بسنده می کنه.
حواسم به وسایل عصرونه ست که دارن به سمتمون میارن که صدای آسنات نگاهم رو به چهره ش می کشونه:
- مسابقه نهایی کیه؟
آرنج هام رو روی میز می ذارم و کمی به طرفش متمایل می شم:
- سه روز دیگه ست همین جا؛ نتیجه این مسابقه مشخص می کنه که سری بعد کجا باشه.
گل داخل گلدان شیشه ای روی میز رو برمی داره و جلوی بینیش می گیره:
- خیلی هم عالی. 
گل رو توی دستش می چرخونه:
- آهی می خوای برای تشویق کیا چیکار کنی؟ امروز سنگ تموم گذاشتا.
دست کیا مشت می شه و حس می کنم که دندون هاش هم به هم فشار می آرن ولی دلیل این همه تنفر و لج بودن چیه که بعد از اینهمه وقت که با هم گذروندن هنوز هم پا برجاست! بارها به حالات کیا توجه کردم که با آومدن آسنات و یا اینکه آسنات در موردش حرف بزنه به همین شدت واکنش می ده!
فنجون قهوه رو به لب هام نزدیک می کنم:
- چرا اتفاقا به خودش هم گفتم؛ حالا هر وقت خواست بره ازش شماره کارت می گیرم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 4:56 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب