,

#من_پسرم

#قسمت_76

 


زیر میز مشتم رو روی پام می کوبم و با صدای آروم ولی عصبی می گم:
- خودت قبول کنی که بهتره تا دادگاه بخواد به جرم تجاوز به عنف( تجاوز به زور) دستگیرت کنه، نه؟
برای لحظه ای صدای بلند قهقه ش توی محیط پخش می شه و مردم همیشه در صحنه با نگاه های کج کجشون بهمون تذکر می دن. با همون لب های خندونش  به سمت کتی خم می شه که کتی توی خودش جمع می شه. لبخندش پر رنگ تر می شه و اروم زمزمه می کنه: ‌
- اون موقعه ای که باهام بودی نمی ترسیدی حالا وسط کافی شاپ می ترسی؟
 می خنده و سری به طرفین تکون می ده؛ نزدیک تر میاد:
- تو که رفتی بزرگترت رو آوردی حداقل بهش می گفتی که زوری در کار نبوده و اگه  کار به پزشک قانونی هم برسه نتیجه خوبی برات نداره.
حرف هاش که تموم می شه  از کتی فاصله می گیره و قدمی به جلو بر می داره که صدام در می آد:
-  وایسا ببینم.
دستی تو هوا تکون می ده و دوباره حرکت می کنه. می خوام چیزی بگم که دست کتی روی بازوم می نشینه و مانع حرف زدنم می شه. عصبی به سمتش می چرخم:
- دِ آخه...
بغضش رو پایین می فرسته:
-  کیا نمیشه کاریش کرد.  اگه بریم دادگاه معلوم می شه تجاوز نبوده و بدتر آبرو ریزی می شه.
دست مشت شده م محکم روی میز کوبیده می شه:
- آخه احمق تو مگه کجا زندگی می کنی که حواست نبوده و همچین کاری کردی؟
زمزمه می کنه:
- قرارمون این نبود.
 عصبانی تر از قبل می گم:
- قرار سیری چند؟ تو فک کردی عاشق چش و ابروته که شیش ماهه باهاش رفتی و اومدی؟ یعنی نمی دونستی ازت چی می خواد؟
پلک هاش بسته می شن و کلماتش با صدای آروم بیان می شن:
- بهش نمی خورد همچین قصدی داشته باشه.
چشم هاش رو باز می کنه و همزمان با فرو چکیدن اولین قطره اشکش می گه:
- دوستم داشت لعنتی.
 پوزخند صدا داری می زنم و از دستش می کشم که بلند می شه.
- دوست داشتنشم دیدیم!
بدون اینکه چیزی بگم خودش شروع می کنه به درد و دل کردن.  عصبانی از بی احتیاطیش بین حرف هاش می پرم:
-مدام توی دانشگاه داری نمونه این چیز ها رو می بینی که طرف ادعای عاشقی داره و آخرش  استفاده  هاش رو که می کنه دختره رو ولش می کنه و می ره! در عجبم تو چه طور ازشون درس نگرفتی و   همچین بلایی سر خودت آوردی !
عصبی می شم و جوش می ارم:
- وای وای کتی از دست کارهای تو حالا می خوای چیکار کنی؟
نگاهی به آسمون می ندازه و چونه ش می لرزه:
- نمی دونم، هیچی نمی دونم.
 کنار خیابون می ایستم و برای تاکسی دست تکون می دم. چند دقیقه می گذره تا یه تاکسی می ایسته و سوار می شیم. با اخم های در هم به کار های کتی فکر می کنم. حالا با این وضعیت باید قبل از اینکه کسی چیزی بفهمه زودتر ماسمالیش کنیم ولی چه جوری؟
پووف کتی توی چه مخمصه ای انداختی خودت رو.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 5:16 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب