,

#من_پسرم

#قسمت_67


دستم رو روی فرمون می ذارم و بدون اینکه نگاهم رو از آهی بگیرم می گم:
- توروبو کیه؟
با تعجب می گه:
- گفتم که لقب آسناته.
نوچی می کنم:
- شوخی نکن یعنی می گی کسی که این همه قبولش داشتی یه دختره؟ از طرفی می خوای من شاگرد یه دختر بشم؟
توی چشم هام براق می شه:
- کاملا جدیم. از این به بعد تمریناتت با آسناته.
چشم هام رو باز و بسته می کنم و با بیرون فرستادن نفسم می گم:
- مگه سیا بهت نگفته رابطه ی خوبی با دخترا ندارم؟
- چرا گفته!
توی جام به سمتش می چرخم و معترض می شم:
- آهی! ما دو نفر با هم نمی سازیم بی خیال شو؛ سیاوش که کارش رو خوب انجام می ده از من هم که راضیه چرا....
بین حرفم می آد و تند می گه:
- کیا بس کن! تنها کسی که می تونه این کار رو بکنه آسناته. لقب توربو گرفته چون لیاقتش رو داره؛ با کم آدمی طرف نیستی، تمام! مگه به من شک داری؟
ابروهام بهم نزدیک می شن و انگشت اشاره م رو رفت و برگشتی زیر بینیم می کشم و سکوت می کنم.
لبخندی می زنه و دستش سمت دستگیره می ره:
- از فردا کارت شروع می شه. دیگه خودتی و توربو به نفعته هر چه زودتر باهاش اُخت بگیری!
 دستم دور فرمون پیچ می خوره و فرمون رو توی دستم محکم فشار می دم که سر انگشت هام به سفیدی می زنن. لعنت بهت آسنات؛ چرا مجبورم تحملت کنم!  چرا هر جا می رم عین عجل معلق پیدات می شه و روزم رو خراب می کنی؟!
 زودتر از آهی پیاده می شم و کاپشنم رو مرتب می کنم. توی آینه ماشین دستی بین موهام می کشم و عینکم رو به چشم هام می زنم. به طرفی مخالف ساختمان حرکت می کنم که صدای آهی متوقفم می کنه:
- کجا؟ نشنیدی گفتم می خوام با هر دوتون حرف بزنم؟
- باید از فردا تحملش کنم؛ حرف دیگه ای مونده؟
دستی به پیشونیش می کشه:
- چرا نمیای بریم داخل با هم به توافق برسیم.
- امروز رو می خوام غنیمت بشمورم و ازش دور باشم!
- کیا!
قدمی به جلو برمی دارم و دستم  رو پشت به آهی بلند می کنم و به حالت خداحافظی تکونش می دم:
- آهی بی خیال؛ حوصله ندارم میام داستان می شه، امروز رو فاکتور بگیر.
چیزی نمی شنوم پس به راهم ادامه می دم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 19:56 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب