,

#من_پسرم

#قسمت_65

 


موهای ریخته شده توی صورتش رو به سمت بالا هدایت می کنه: 
- آهی کارت داره.
- اکی؛ کجا ست؟
تو فاصله سه دقیقه ایمونه می تونی زودتر برسونی؟
هنوز حرف سیا تموم نشده که دستم روی دنده می نشینه و حرکتش میدم.
دنده عوض می شه؛ سرعت بالا تر می ره و دستم با دقت بیشتری فرمون رو تحت کنترل می گیره.
یک دقیقه تمام سرعت لحظه به لحظه بالاتر می ره و به محدوده ی جایی که سیاوش گفته بود نزدیک می شیم. سرعت رو کم کم پایین میارم و با دیدن آهی از دور؛ چند متر مونده به رسیدن بهش روی ترمز می زنم. خسته از چند ساعت مدام رانندگی در رو باز می کنم و پیاده می شم. با دیدن خط ترمز روی جاده لبخند کمرنگی روی لبم می نشینه و گوشه ی لبم به سمت بالا متمایل می شه.
به سمت آهی می رم و باهاش دست می دم.
- چه خبر استاد؟ احضارمون کردی؟
لبخندی روی لبش می نشینه:
-  شنیدم سیا ازت راضیه؟
چشمکی می زنم:
- فقط شنیدی؟ یا لحظه به لحظه چک کردی؟
تک خنده ای می کنه و با لحن شوخش می گه: 
- (....) اینقدر رک نبودی که کیا نمی شدی.
- چه کنیم دیگه. نگفتی چی شده از وسط تمرین بیرونمون کشیدی؟
به پشت سرم اشاره می کنه و می گه:
- از این به بعد تمرین هات به عهده ی توربو هست.
چند بار توی این مدت این اسم رو از دهنشون شنیده بودم ولی هیچ وقت ندیدمش. حالا با این حرف آهی هیجان خونم برای دیدن توربوی معروف بالا می زنه. دست به جیب روی پاشنه به سمتش می چرخم و دهن باز می کنم چیزی بگم که با دیدن آدمی که جلوم ایستاده دهنم بسته می شه. چطور امکان داره توربوی معروف این شخص رو به روم باشه؟ یعنی واقعا باور کنم این توربوی معروفه؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 19 مرداد 1397 ] [ 20:3 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب