,

من_پسرم

قسمت_64

 

نفس

 


از آینه ماشین های اطرافم رو بررسی می کنم و سبقت می گیرم. سرعت رو زیاد می کنم و به مسیرم ادامه می دم.
 توی مدتی که دارم با سیاوش کار می کنم ترسی که از سرعت خیلی بالا داشتم ریخته. از اول هم سریع می روندم ولی به خودم اعتماد نداشتم که تا این حد برسونمش.
 فرمون رو نصفه می چرخونم و دنده رو عوض می کنم. بعد از یک هفته  برای لحظه ای تردید توی دلم رخنه می کنه؛ من چرا همچین ریسکی کردم؟ همینجوریش هم روابط عادیم خالی از خطر نبود؛ حالا دیگه روابط نزدیک تر هم شده.
صدایی از اعماق وجودم جمله ی همیشگی رو زمزمه می کنی و اونقدر زمزمه ش بلنده که صدای عقلم رو خفه کنه. 
- بی خیال کیا. خطر کجا بود؟ وقتی با فاصله ازشون باشی هیچ وقت متوجه نمی شن.
نگاهم به روبه رومه ولی حواسم جای دیگه ایه. الان جاییم که دوست دارم باشم و دارم کاری رو می کنم که عاشقشم؛ یعنی برای ترس از چیزی که امکان اتفاق افتادنش کمه این شانس رو از دست بدم؟ مگه همچین شانسی چند بار به آدم رو میاره؟ خطر داره ولی می ارزه به هیجانش.
 
با تکون داد سرم این افکار بیهوده رو کنار می زنم و سرعتم رو بالاتر می برم؛ بیشتر از یک سال با سه تا پسر رفت و آمد داشتم، هیچکدوم نفهمیدن حالا می خواد چطور لو بره؟
توی افکار خودم غرقم و سرعت ماشین داره زیاد و زیاد تر می شه که دست سیاوش رو روی شونه م حس می کنم و در عین حالی که حواسم به جلومه می گم:
- ها؟ چته؟
- سرعتت رو بیار پایین .
- چرا؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 1:17 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب