,

#من_پسرم

#قسمت_49


- باز کله شق بازی هات شروع شد کیا؟ مگه نمی خوای سرعت بالا رو از من یاد بگیری؟ پس هر چی می گم گوش کن.
نگاهی به قیافه مصممش می ندازم و دست چپم رو هم روی فرمون می ذارم؛ هر چند هنوز هم معتقدم یکیش هم اضافه ست! 
- خب حال نرم نرم سرعت رو بالا ببر.
فشار پام با سرعت ماشین رابطه مستقیم برقرار می کنه و لحظه به لحظه سرعت بالا می ره. با زیاد شدن سرعت، خون توی رگ هام هم با سرعت بیشتری جریان پیدا می کنه و شقیقه م به شدت نبض می گیره.
سیا خیره به مسیر روبه رو خیلی راحت نشسته. انگار که نه انگار من دفعه اولمه دارم با این سرعت می رونم! خیلی ریلکسه!
دستش رو توی هوا افقی نگه می داره و پله پله بالا می بره:
-آروم آروم سرعت رو ببر بالا حواست باشه کنترل ماشین از دستت خارج نشه.
دنده رو جا می زنم و سری تکون می دم. طبق گفته سیاوش سرعتم رو کم کم بالا می برم تا به جایی می رسم که ماشین با سرعت برق می کنه.
با دقت از ماشین های کنارم سبقت می گیرم و با جا گذاشتنشون به پیش می رم. هر چی سرعت بالاتر می ره بیشتر حس می کنم که روی زمین نیستم، اینقدر ماشین زیر پام خوش رکابه که دلم نمی خواد سرعت رو پایین بیارم. خوشی زاید الوصفی بهم دست داده و ضربان قلبم با سرعت گرفتن خودش رو به پای ماشینی که سوارشم می رسونه. محکم می زنم روی فرمون و با صدای بلندی می گم:
- اینه، اینه سیا.
سیاوش با لبخند رضایت بخشی نگاهم می کنه و همزمان هم یه سری نکات رو برام توضیح می ده. ماشین روی دور افتاده و تقریبا دیگه قلق های کار دستم اومده. از ماشین و سرعتش دارم لذت می برم که می رسم به یه پیچ؛ هر دو دستم رو روی فرمون می ذارم و می پیچونم ولی بخاطر سرعت بالا و دیر اقدام کردن موفق نمی شم و ماشین از جاده بیرون می زنه. چندمتری با گارد ریل فاصله داریم کا اگه بهش برخورد کنیم ماشین داغون می شه؛ قبل از اینکه برخورد کنیم پام رو با تمام توان روی ترمز فشار می دم و ماشین به سرعت متوقف می شه. به محض ایستادنش پرت می شیم به سمت شیشه ولی کمربند ها برمون می گردونن و با شدت زیاد می کوبنتمون به صندلی های پشت سرمون.
به شدت نفس نفس می زنم و عرق سرد روی تیره کمر نشسته. دستی به شونه م که درد گرفته می کشم و در رو باز می کنم. عرق صورتم رو پاک می کنم و از ماشین پیاده می شم؛ دست به کمر سرم رو به عقب هل می دم. چشم هام بسته ست و گردنم رو به طرفین تکون می دم که صدایی توجه م رو جلب می کنه. چشم هام رو باز می کنم و به سمت منبع تولید صوت می چرخم.
 پسر جوونی پشت سرم ایستاده و خیلی آروم داره دست هاش رو بهم می کوبه. برای چی داره برام دست می زنه؟
صدای بسته شدن در ماشین می آد و چند ثانیه بعد سیاوش دست به سینه و با لبخندی روی لبش روبه روی پسره می ایسته:
- دیدی گفتم.
قدمی به سمت ماشین برمی داره و در حالی که دورش می چرخه مدل پارک شدنش و خط ترمزش رو بررسی می کنه:
- فکر نمی کردم با این سن همچین دست فرمونی داشته باشی!
دست چپم رو توی جیبم فرو می برم:
- افتخار آشنایی با کی رو دارم؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 1:55 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب