,

#من_پسرم

#قسمت_39
****

وارد کلاس می شم و با گردوندن نگاهم تنها صندلی خالی کلاس رو می بینم و ته کلاس بین یکی از دخترها و پسرهای کلاس می نشینم.
 هنوز کامل ننشستم که استاد وارد کلاس می شه. یه بچه مثبت ریشی که می ترسه نگاهش رو بالا بیاره دخترها بخورنش! علمش زیاده ولی حیف که فوبیای جنس مونث داره!
بعد از خوندن یه سری چیز های عربی شروع می کنه به تدریس درسش. وقتی نگاهش می کنم عصبی می شم بخاطر همین سرم رو پایین می ندازم و به صداش گوش می دم. به عادت همیشه داره خیلی آروم حرف می زنه و همه میز رو کامل توضیح می ده. نیم ساعت از کلاس گذشته که پسر بغل دستیم با نوک کفشش به پام می زنه؛ بدون اینکه نگاهش کنم می گم:
- چته؟
سرش رو پایین تر می آره:
- هیکلت تکه. یکم وقتت رو هم به ما بده.
پوزخندی روی لبم نقش می بنده؛ لعنت به دختر بودن!
روی کاغذ می نویسم:
- هیکلت ننه ت تک تره!
کاغذ رو هل می دم زیر دستش که می خنده:
- نازتم خریداریم.
- می بندی یا خودم زحمتش رو برات بکشم؟
دهن باز می کنه جواب بده که استاد همیشه آروم کلاس صداش بلند می شه:
- ته کلاس چه خبره؟ اگه بحث شما جذاب تره من سکوت کنم شما بفرمایین پای تخته.
نگاهم به خط اخم پیشونیش می افته و خیره تو چشم های مشکیش می شم:
- استاد من داشتم به درست گوش می دادم آقای فلاحی ازم سوال پرسیدن مجبور شدم مفصل براشون توضیح بدم. طبق عادتش نگاهش رو به یه جای دیگه منحرف می کنه و سمت میزش قدم برمی داره.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 17:40 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب