,

#من_پسرم

#قسمت_36


لبش به لرزش در می آد و اشک تو چشم هاش نقش می بنده:
- دنبالت اومدم ولی پیدات نکردم.
قبل از اینکه دوباره یادش بره و بپره بغلم دست هاش رو می گیرم و با فاصله از خودم نگهش می دارم و با جدیت می گم:
- آروم باش. چه خبرته؟ گریه نکن.
خم می شم سمتش و تو گوشش زمزمه می کنم:
- خوشم نمی آد جلوی پسرا گریه کنی.
دستمالی که به سمتم دراز شده رو می گیرم و به دستش می دم:
- اشک هات رو پاک کن.
از دستش می کشم و چند متری از بقیه فاصله می گیرم تا صدام رو نشنون. روی یه صندلی سنگی می نشونمش و خودم لبه میز رو به روش می نشینم:
- از کجا پیداشون کردی؟ کسی که اذیتت نکرد؟
دماغش رو بالا می کشه:
- گم شده بودم داشتم دنبال راه برگشت می گشتم که دیدمشون؛ گفتن از دوست های توئن و تو گفتی باهاشون برم تا تو بیای. عکس هایی که باهات داشتن رو نشونم دادن منم باهاشون اومدم.
متعحب و با صدای نسبتا بلندی می گم:
- چی؟
- باور کن راست می گم.
داره جالب می شه. از کجا پیداشون شده و رفتن سراغ کتی و همچین حرفی زدن؟
با نفس عمیقی هوای خنک رو به ریه هام می کشم:
- هیچ حرفی نزدن یا اذیتت نکردن؟
دستش رو تو هوا تکون می ده:
- نه نه. از وقتی که دیدمشون هیچ حرفی نزدن. اون دختره و پسره که رفتن؛ دو تا پسر دیگه پیشم موندن تا نترسم.
 سری تکون می دم و از میز پایین می پرم:
- بریم پیششون؛ فقط چیزی نگو اصلا تو موقعیت خوبی نیستم.
هم قدم با هم به جمعشون برمی گردیم. همه مشغول بستنی خوردنن که بهشون می رسیم. دست پشت کمر کتی می ذارم و به جلو هلش می دم:
- بشین کنار نارین.
بدون کلامی فقط سری تکون می ده و می نشینه. با نشستنش خودمم کنارش جای می گیره. 
با ایمان و سیاوش دست می دم:
- ببخشید پسرا نگران کتی بودم یادم رفت بهتون سلام بدم.
هر دوشون سریع می گن:
- مشکلی نیست دادش، راحت باش.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 17:51 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب