,

#من_پسرم

#قسمت_19


نگاه می دوزم به بخار هایی که از دهن دو تامون بیرون می آد و بعد از کمی مکث  می گم:
- یعنی شکست من اینقدر مهم شده براشون؟
لبخندی گوشه لبش لازمه کار شده: 
- آره، خیلی. شدی غزال تیز پا، همه کنجکاون بدونن کی وا می دی.
قهقه بلندی می زنم:
- می دونی که نمی دم.
 سمت پله ها برمی کرده:
- من بر می گردم خونه، دیگه خودتون رو برای کشیدن این نقشه ها خسته نکنید.
تند روبه روم می ایسته:
- می دونی که نمی ذارم بری. یه شوخی بود تموم شد، آسنات دیگه باهات کاری نداره.
بلافاصله دستم رو می کشه و به سمت پله های بالایی می ره. دلخورم و ناراضی ولی باهاش هم قدم می شم.
آسنات! واقعا برای چی اینقدر خودش رو به حراج گذاشت؟! هدفشون از این بازی های چیه ؟ اصلا شرطشون سر چی بوده؟ یعنی اینقدر وا دادن من براشون مهمه که سرم شرط بستن؟!
تو افکار  خودم غرقم که ماهان با صدایی که رگه هایی از خنده داره می گه:
- میگم کیا، مطمئنی پسری؟ واقعا چطور تونستی از همچین دختری بگذری؟
ابروی چپم رو بالا می دم  و نگاه عاقل اندر سفیهی بهش می ندازم:
- تو دیگه از این حرفا نزن. می دونی که رابطه خوبی باهاشون نداشتم؛ بدم میاد ازشون که خیلی راحت خودشون رو به حراج می ذارن.
حرفم رو قطع می کنه:
- بی خیال پسر، تو نگران اشتباهات اونا هم هستی؟!
نفسم رو پر حرص و  با صدا بیرون می فرستم و  سکوت می کنم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 19:30 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب