,

#من_پسرم

#قسمت_13

 


می خوام جوابش رو بدم که به سر کوچه می رسیم؛ دستش رو به معنای سکوت بالا می آره و بعد رو به آتاناز می گه:
- آتا، بچه ها اومدن پیاده می شی؟
آتاناز گره ابرو هاش رو بیشتر می کنه و می گه:
- ایمان، این چرا اینقدر بد خلقه؟ می خواین ما نیایم؟
- نه عزیزم، این رو الان حلش می کنم، تو پیاده شو با دخترها بیا.
دست سیا به سختی شل می شه و آتا پیاده می شه. با سوار شدنش به ماشین سارینا، ایمان تک بوقی می زنه و پاش رو روی گاز فشار می ده. به خاطر یکدفعه گاز دادنش خط لاستیک روی جاده می مونه. ماشین سارینا هم پشت سرمون سپر به سپر می آد.
نگاهم به اخم های در همه سیاوشه و دارم آهنگ گوش می دم که ایمان به حرف می آد و به وضوح جدی شدنش رو متوجه می شم.
-کیا، یکم خودت رو کنترل کن، این چه طرز حرف زدن با بچه ها بود؟!
هندزفری رو از گوشم در می آرم و توی جام به سمتش می چرخم:
- مگه نمی دونید چشم دیدارشون رو ندارم، خب بهم می گفتین نیام تا خودتونم راحت باشین.
راحت باشین رو با لحن خاصی می گم و با پوزخندی روم رو ازش می گیرم و به بیرون خیره می شم. ایمان هم مثل همیشه فقط به یه تذکر بسنده می کنه.
دیگه کم کم هوا روشن شده و به بابا کوهی رسیدیم. بی حوصله دست می برم سمت دستگیره و می خوام پیاده بشم که صدای ماهان مانع پیاده شدنم می شه:
- کیا، امروز رو خراب نکن. بذار هم به تو خوش بگذره ، هم به ما.
با اخم های تو هم سری به معنای باشه تکون می دم و پیاده می شم. هنوز چند قدم بیشتر از ماشین دور نشدیم که دویست و شیش مشکی رنگ سارینا هم متوقف می شه. بدون توجه بهشون  به سمت پله ها می رم و صداشون رو از پشت سرم می شنوم که با هم سلام و احوالپرسی می کنن. بدون اینکه  بهشون اهمیتی بدم پام رو روی اولین پله می ذارم که صدای  دلخور نارین ماهان رو مخاطب قرار می ده:
- ماها، کیا چشه باز؟
ماهان می رسه بهم و دستش رو روی بازوم می ذاره و متوقفم می کنه:
- چیزیش نیست، یکم نا خوش احواله.
بعد رو به من می گه:
- مگه نه کیا؟
نگاهم رو از چشم های آبی سیرش می گیرم و قدم دیگه دیگه ای بر می دارم:
- درسته حالم خوش نیست. ولی بیشتر از یکم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 20 مرداد 1397 ] [ 19:37 ] [ N.rostami)entezar) ] [ ]

آخرین مطالب